همه کل بکشن عروسی نزدیکه
سلام عشقممممم
وای که چقدر حرف دارم چقدر کار دارم نمیدونم از کجا شروع کنم!
اول اینکه بگم چندروز پیش اون زمینی که گفته بودم فروش رفت و بالاخره بابایی دستش پول اومد!
هورااااااااااااااااا حالا میتونیم عروسی کنییییییییییییییییییییم
دو سه روزی دنبال خونه گشتیم وااااااااااااااای که چی بگم از قیمت اجاره ها........سرسام آوره و به گفته خود بنگاهیا امسال سه چهاربرابرم شده!اینم شانس ما!
خلاصه اینقدر گشتیم و گشتیم و گشتیم تا بالاخره یه خونه 63 متری تو طبقه هشتم یه برج پیدا کردیم.45 میلیون رهن کامل.کوچیکه ولی قشنگه دوسش دارم تازه برای ما دونفر اصلنم کوچیک نیس فقط مهمون بی مهمون
البته مصیبتی کشیدیم سرش!یه بار پسندیدیم ولی گفتیم عجله نکنیم بریم بازم خونه هارو ببینیم برگردیم برگشتیم مرده گفت قولشو به یه نفر دیگه داده اونقدر ناراحت شده بودم میخواستم خودمو دار بزنم که خلاصه بابایی و مادرجون یه جوری رفع و رجوعش کردن که بابا ما اول پسندیدیم و بهتون زنگ زدیم گفتیم امروز میاییم و فلان و خلاصه مرده قبول کرد حق ما بوده و اشتباه از خودش بوده که به کس دیگه قول داده...
حالا احتمالا اگه خدا بخواد امروز یا فردا میریم قراردادو مینویسیم و بعدشم که کلللللللی کار دیگه که دوستان بهتر از من میدونن
امروزم میخوام برم سرویس طلامو بگیرم.خیلی خوبم خیلی خوشحالم.برامون دعا کنید دوستان عزیزم که همه چی به خوبی و خوشی پیش بره ایشالا و زودتر بریم سر زندگیمون.
اگه پیشنهادی انتقادی توصیه ای چیزی دارید بگید تا از تجربیاتتون استفاده کنم.
بوس برای همه