کار،زندگی و اوضاع ما
سلام عشقم
من خوبم تو چطوری؟
خبر جدید اینکه کتاب جدیدمون درومده مشغول پخشش هستیم
برای برگزاری کلاس هم اقدام کردیم حتی با اساتید هم هماهنگ کردیم ولی داوطلبا استقبال نشون ندادن
خب طبیعی هم هست هنوز اسممون جا نیفتاده براشون اعتماد کردن کمی مشکله
عمع غزالتو جمعه گفتم بیاد پیشمون.ناهار اومد شب هم چون اصرار داشت برگرده خوابگاه تند تند براش شام آماده کردم گذاشتم با خودش برد
روز خوبی بود کیک پختم خوردیم خوشمزه شده بود
سربازی بابایی هم انگار نمیخواد جور بشه دیروز برای بار دوم رفت معاینه.دکتر آندوسکوپیش کرد گفت شما اصلا فتق نداری!!!! ولی بیخود میگه مدرکشم موجوده که یه فتق کوچیک توی معده بابایی هست حالا باید منتظر نتیجه کمیسیون، که البته معلومه چیه! باشیم تا بعد اقدام کنیم برای اعتراض
ای خدا خودت وضعیت زندگیمونو میدونی کمکمون کن...
هرچی تو بهش راضی هستس منم راضیم
دیروز رفتم مرحله آخر انتخاب عکسای عروسیو انجام دادم گفتن دو هفته دیگه آلبوم و فیلم و همه چی آماده میشه
تو مسیر برگشتن به خونه هم رفتیم یه طلافروشی یکی دو تیکه از طلاهای عروسیمو که هدیه گرفته بودمو دوسشون نداشتم عوض کردم یه گوشواره و آویز ست(مدل توپی) گرفتم. با انگشتری که مادرجون برام خریده بود ست شد
دیگه خبری نیست گلم.دعا فراموشت نشه
میبوسمت