عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

سفر به طالقان!

1391/3/20 22:13
نویسنده : مامانی
690 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلاااام

اول از همه خدایا ازت مچکرم که سه تا از مهمترین نشدهای پست قبلو برام شد کردی!

1-شد که کلاسای 5شنبمو بپیچونم و نرم

2-شد که شوزی پیشم باشهpillowfight.gif : 94 par 48 pixels.

3-شد که بریم طالقان

خداجون سرم گیج رفت اینقد که بهم حال دادی!panicsmiley2.gif : 45 par 28 pixels.

*******************

حالا چجوری شد؟

5شنبه ظهر افسرده و دپرس نشسته بودم توی خونه.rolleye.gif : 19 par 18 pixels.

و از غصه فقط همینطوری میخوردم!eating.gif : 35 par 25 pixels.

یهو الکی زدم زیر گریه،حالا گریه نکن کی گریه کن؟؟tantrumsmiley.gif : 39 par 29 pixels.

مادرجون و پدرجون هم دلشون واسم جزغاله شد!

گفتن چیکار کنیم چیکار نکنیم؟پاشیم بریم طالقان یه آب و هوایی عوض کنیم.

حالا تا دیروزش مادرجون میگفت عمرا حرفشم نزنا!

خلاصه اینم اندر فواید گریه!yesssmileyf.gif : 35 par 32 pixels.

حالا نوبت ناز و اداهای من بود!از اونا اصرار از من انکار که نه نمیامno.gif : 19 par 18 pixels.

بالاخره تصمیم بر این شد که بریم کرج دنبال پدربزرگ منو از اونطرف هم شوزی جانمو

سر راه ببینیمو از اونجا همگی عازم طالقان بشیم.

دوساعت بعد حرکت کردیم.پدربزرگمو برداشتیم و رفتیم سر قرار با بابایی که...

دیدیم بله بابایی هم ماشینو آوردهhulasmiley.gif : 39 par 23 pixels.

و اینجوری بود که دوماشینه سفرو شروع کردیم

نمیدونی منو بابایی چققققدر از دیدن هم خوشحال شدیمhi5.gif : 62 par 43 pixels.!

انگار 100سال بود همدیگه رو ندیده بودیم!حالا همش 4روز دور بودیما...chocksmiley.gif : 21 par 31 pixels.

یه کم آذوقه تهیه کردیم و راهی جاده شدیم.اولش گرم بود بعد بهتر شد.

شب رسیدیم.دوتا عموهام قبل از ما رفته بودن و رسیده بودن.

یه شام سبک خوردیم بعدش با بابایی یه کم تایپ داشت انجام دادیمComputer

بعدم لالا البته ساعت 5 صبح خوابمون برد ،بی خوابیه دیگه!wellduh.gif : 57 par 28 pixels.

فردا ساعت 11 ظهر به زور بابایی رو بیدار کردم گفتم پاشو بریم بگردیم توی ده!

اول گوجه سبزای درختای توی حیاطو کندیم بعد رفتیم لب رودخونه ماهیگیری که بعد از کلی

پیاده روی یادمون افتاد طعمه نیاوردیمgaah.gif : 37 par 41 pixels.

برگشتیم خونه ناهار خوردیم بعد از ناهار با مادرجون رفتیم توی رودخونه آب تنییییییییییی

وایچه کیف داد جای همگی خالیtowelf.gif : 41 par 24 pixels.

به جز اینکه عینک بابایی رو آب برد!

اینقده فریمش بهش میومد کلی هم گرون خریده بودش!حیف.drooler.gif : 19 par 32 pixels.

ولی عیب نداره فدای یه تار موش

عصری رفتیم یه دوری توی باغ زدیم.کللی گیلاس از بالای درخت خوردم آخرش معلوم شد

همش کرمو بود!wagfinger1.gif : 33 par 25 pixels.معدم داشت میومد توی دهنم!weirdsmiley1.gif : 28 par 31 pixels.

بعدم گفتیم دوباره بریم ماهیگیری.خلاصه رفتم ولی زود شب شد برگشتیم.cuckoo.gif : 29 par 18 pixels.

بعد شام با بابایی یه فیلم زیبا دیدیم !dream house

ببینید قشنگه!ژانرشم اینهflirtyeyess3.gif : 25 par 45 pixels.

قرار بود همون شب برگردیم ولی جور نشد بخاطر همین امروز صبح برگشتیم.

بابایی عینک نداشت برگشتنی همش من نشستم خیلی خسته شدمzombismiley.gif : 46 par 25 pixels.

جاده خیلی خکشل بود  نتونستم خیلی دور و برمو نگاه کنمlosersmiley.gif : 43 par 28 pixels.

توی راه برگشت دم سد طالقان یه جا رفتیم توی فرعی نشستیم چند دقیقه ای ماهی

بگیریم نتونستیم!

خیلی زیبا بود عین منظره های خارج بود.

خلاصه سفر همین بود.توی پست بعدی همممه رو با عکس بهتون نشون میدم.

دندونم درد میکنه.embarrassed.gif : 19 par 18 pixels.

فعلا.بوووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

تارا
20 خرداد 91 18:01
به به چقدر خوش گذشته! خوش به حالتون! همیشه به خوشی ایشاالله
نایسل
20 خرداد 91 18:26
آره واقعا یه روز میدمش به بچم اخه یه جوری گفته بود حتی نی نی هم ندارن که اصلا دلمم شکست والا اصلا ناراحت نه بودم
نایسل
20 خرداد 91 18:27
همیشه به گردش عشقم حیف عینک اره گریه خیلی خوبه منم بعضی اوقات گریه مینم شوشوم خر مییشه
مامان نسترن
20 خرداد 91 19:02
هیچی مثل یه سفر و دیدن یه عاشق به آدم نمی چسبه
آوين
20 خرداد 91 19:44
سلام سفر به خير ميگم مثل اينكه همشهري هستيم شما هم اهل طالقانيد
هدیه خدا- فریماه
20 خرداد 91 20:09
اوووووووووووه خداروشکر که همه چی شد. خیلی خوشحال شدم با خوندن مطالب. انرژی دادی حسابی نسترن جون. همیشه به خوشی وشادی.
خاله جون
20 خرداد 91 21:19
همیشه به گردش به ما هم سر بزنید و یه یادگاری برامون بزارین خوشحال میشم
مامان پریسا
21 خرداد 91 3:20
سلام خوبی؟ خستگی بر طرف شد؟ حیف شد اومدی من نبودم. از ظهر تا شب برق نداشتیم. حالا اگر مشکلی داشتی برای پختش حتما بگو. درستش کن حتما خوشت میاد. راستی چه خوب که بهتون خوش گذشته . برم عکس ها رو ببینم
sanam
21 خرداد 91 17:13
نسترن جون ممنون که وبمو بارونی کردی. همیشه در گشت و گذار و خوشی راستی لینکت کردم. و اگه ممکنه رمزو بده تا منم عکسای خوکشلتو ببینم