مامان فعال!
سلام عشقم.
امروز کلی مامان اکتیوی بودم!
با اینکه دیشب دیر خوابیده بودم صبح پاشدم رفتم دوش گرفتم
بعد رفتم اداره پست سفارش مادربزرگتو بفرستم یزد
دیدم اداره پست این اطرافو نمیدونم کجاست گازشو گرفتم رفتم شهرک..
گفتم هم فاله هم تماشا.هم کارمو انجام میدم هم یه دوری میزنم دلم وا میشه
ولی اشتباه میکردم.بدتر دلم گرفت.هرکوچه ای رو میدیدم دلم بیشتر تنگ میشد
بغض بدی گلومو گرفته بود
کارم که تو پست تموم شد رفتم تو کوچه خودمون.پنجرمونو نگاه کردم
پرده آویزون کرده بودن
زود گاز دادم رفتم تا اشکام سرازیر نشدن
اصلا فکر نمیکردم اینقدر به اون خونه و محله وابسته باشم
بیخودی قدرشو نمیدونستم
به قول شازده کوچولو: خب دیگه،من خامتر از اونی بودم که راه دوست داشتنو بدونم...
بگذریم...
بعد رفتم کتابخونه ملی.ناهار خوردم و رفتم پی تحقیقام.
کلی مطلب سرچ کردم و نوشتم.
خوب بود
دوتا از همکلاسیای پسرمم اونجا دیدم خودمو زدم به ندیدن!
حوصله سلام علیک نداشتم!
موقع برگشتن ترافیک شدیدی بود.الانم نیم ساعته رسیدم.
*************************
پ.ن:
اگه خدا بخواد یه کاری داره برام جور میشه.
از طریق یکی از دوستان وبلاگی.البته از خیلی وقت پیش بهم پیشنهاد کار میداد من هی الکی رد میکردم.
میگه به توانایی هام ایمان داره و اینکه مورد اعتمادشم و این خیلی براش مهمه..
تا آخر این هفته خبر قطعیش بهم میرسه.دعا کنین جور بشه دلم واقعا کار میخواد!
پ.ن2:
من کماکان همش دارم میخورم!
الان کلی غذا خوردم باز رفتم واسه خودم ذرت بخارپز کردم!تازه به کره هم آغشتش کردم که دیگه آخر چاق کنندگیه!ایناهاش:
یکی کمکم کنههههههههه من اینقد نخورم