پیتزااااااااااا :)
سلام سلام
نفس مامی چطوره؟
الان داشتم وب یکی از دوستانو میخوندم که 8ساله ازدواج کرده و متاسفانه نمیتونه بچه دار بشه.خب شاید بعضیا بگن مهم نیست اما مساله وقتی بغرنج میشه که خود طرف از این قضیه رنج بکشه و در عذاب باشه.اونوقته که قلب آدم فشرده میشه...
از ته دلم از خدا میخوام که دل این زنو شوهر رو شاد کنه و یه نینی سالم بذاره تو دل این دوست عزیز...
و اما...از دیشب برات بگم که به مناسبت سالگرد عقدمون بابایی شام مهمونمون کرد..
با پدرجونو مادرجون رفتیم بیرون و شام پیتزا خوردیم...خیلی چسبید..یه کمی هم موند که امروز واسه ناهارم آوردم موسسه..
بعد شام هم رفتیم تو پارک نشستیم چایی و تخمه خوردیم خیلی خوش گذشت.
دیگه ساعتای 12 اینا بود که برگشتیم خونه از خستگی افتادم تا صبح،اصلا نفهمیدم چجوری صبح شد چشم باز کردم دیدم ساعت 7 صبحه و باید پاشم بیام سرکار...
بابایی هم گفت بعد از رفتن من میره کرج یه چندروزی.
دیگه خبر اینکه تصمیم گرفتیم با پولایی که از مادرجونینیا برا سالگردمون هدیه گرفتیم ماشینمونو بیمه کنیم اخه یک ماهی میشه که بیمش تموم شده...قیمت بیمه ها هم که اوووووووووو سرسام اوره...
راستی خداروشکر فعلا با نوشیدن فراوان مایعات سوزشم کمتر شده..
میبوسمت عسلکم
تا بعد
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چقدر این چندشهههههههههههههه
مامااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان......................................
عزیزم این بزرگترین چیزیه که من تو زندگیم ازش میترسممممممممممم