عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

سفر داراب...

1391/5/31 16:01
نویسنده : مامانی
893 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام به همگیییییییییی

ما برگشتیم..

اول از همه عید فطر همتون مبارک.ببخشین که نبودمو نتونستم بیام به تک تکتون تبریک بگم...

این چهار پنج روز منو همسری همش تو سفر بودیم.البته سفر که چه عرض کنم!همشو تو راه بودیم..

پنج شنبه دوساعت زودتر از سرکار رفتم خونه و تند تند موهامو رنگ گذاشتمو دوش گرفتم.مسبد وسایلو برای توی راه پر از خوراکی کردم و سریع ساکمونو بستم.بابایی هم تو این فاصله رفت روغن ماشینو عوض کرد و یه دستی به سر و روی ماشین کشید.محصل

 

 

از اونطرفم پدرجون و مادرجون داشتن خودشونو آماده میکردن که برن شمال.خلاصه اونا راهی شمال و ما هم راهی داراب منزل پدربرگ بابایی شدیم.

ساعت 5 و نیم راه افتادیم و ساعت 10 و نیم 11 رسیدیم اصفهان.مردد بودیم بریم هتل یا چادر بزنیم که خلاصه من گفتم چیه همش هتل هتل هتل!یه بارم اینجوری سفر کنیم که خاطره بشه..خلاصه تصمیم گرفتیم شبو چادر بزنیم.ستاد اسکان مسافرینو پیدا کردیمو یه جای دنجو خوش آبو هوا چادر زدیم..محصلواقعا که شب عالی بود  و من شام املت درست کردم!از اول به بابایی گفتم که میخوام تو این سفر تا جایی که ممکنه خودم آشپزی کنم محصلو نمیخوام غذا از بیرون بخریم چون بلافاصله معده درد میگیریم!

اون شبو حسابی خوب خوابیدیم و صبح زود رفتیم یه کمی تو شهر گشتیم رفتیم سی و سه پل.واااااای زاینده رود که خشک خشک شده بود و ما خیلی ناراحت و متعجب شدیم از دیدن پدالوهایی که به جای آب روی خاک بودن!

خلاصه بعد از این راهی شیراز شدیم.یه هفت ساعتی راه بود و ساعتای 6 و 7 عصر رسیدیم شیراز.

کلا از جو شهر شیراز خیلی خوشمون نیومد.بابایی که قبلا 5،6 سالی شیراز زندگی کرده بود میگفت شیراز خیلی تغییر کرده.همون یه شبی که اونجا بودیم خیلی اذیتمون کردن و اصلا مهمون نوازی نکردن.

یه تصادف هم کردیم که خداروشکر به خیر گذشت فقط یه کمی ماشین خراب شد.از دست این بابای بی دقتو عجول شما!

خلاصه فرداش راهی مقصد اصلیمون یعنی داراب شدیم.3،4 ساعتی هم راه تا اونجا بود.بعد از ظهر رسیدیم.رفتیم تو یه پارک نشستیم.ناهار لوبیا پلو درست کردم خوردیم ولی خیلی گرم بود..غروبتر که شد شیرینی خریدیمو راهی منزل پدربزرگ شدیم.من بار اول بود که میرفتم خونشونو یه کم غریبی میکردم واسه همین نخواستم سر ظهر مزاحمشون بشیم خصوصا که میدونستم مادربزرگ بابایی هم مریض احواله و نمیتونه پاشه کار کنه نخواستم زحمت ناهار بیفته گردنش.

خلاصه رفتیم خونشون.وقتی دیدمشون اونقدر خوبو مهربون بودن که خیلی زود باهاشون اخت شدم.خیلی پیرمرد و پیرزن مهربونو بی آزاری بودن و محبتشون خیلی به دلم افتاد.خدا انشالله عمر با عزت بهشون بده...

یه میلیونم بهمون هدیه دادنو گفتن هدیه عقدمونه که نتونستن بیان و بدن.دستشون درد نکنه...

خلاصه یکی دوروزی اونجا بودیم و تقریبا همه عموهای بابایی رو دیدم.یه بارم رفتیم مغازه یکی از عموهای بابایی که بستنی فروشی بزرگی داره و یه فالوده دبش خوردیم تو اون گرما حسسابی چسبید...م

خلاصه دیروز صبح زود حرکت کردیم به سمت تهران و حدودا ساعت 1 نیمه شب بود که رسیدیم خونه.خیلی خسته شدیم تو مسیر یه کم من مینشستم یه کم بابایی وگرنه اگه یه کدوم میخواستیم رانندگی کنیم که عمرا نمیشد!سر راهم از قم یه کم سوهان و پشمک و گز خریدم برای خونه.م

مادرجونو پدرجونم که از عصرش رفته بودن عروسی دختر همکار پدرجون.الهی خوشبخت بشن.دیگه من که خیلی خیلی خسته بودم نتونستم صبر کنم تا برگردن و خوابم برد.امروز صبحم که اومدم سرکار...

در کل با اینکه برنامه سفر خیلی خیلی فشرده بود اما در کنار بابایی خیلی بهم خوش گذشت...

راستییییییییییییی امروز مسئول امور مالیمون اومد ازم شماره کارت گرفت که حقوقمو واریز کنن...هورااااااااااا اولین حقوقمو میگیرم چقدر حس خوبیه!الهی شکر برای تمام اتفاقای خوب زندگیم...

عکسای سفرو احتمالا شب برات میذارم.

میبوسمت.بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

رضوان مامان رادین
31 مرداد 91 14:18
به به همیشه به سفر. خیلی خوشحال شدم که بهتون خوش گذشته. اما ما که همش خونه بودیم با این وروجک که نمیشه تو این گرما رفت مسافرت
مامان اوا ناز نازی
31 مرداد 91 18:25
سلام عزیزم.خداروشکر که سفرخوبی داشتین.راستی لطفا اگه میشه وقتی عکس گذاشتین به منم رمز بدین
مامان کوروش
31 مرداد 91 20:28
سلام عزیزم همیشه به مسافرت امیدوارم همیشه خوش باشید راستی چه مزه ای میده حقوق اول به به
♥ مامان آینده ♥
31 مرداد 91 21:54
سلام عزیزم خوبی نسترن؟!؟!؟! دلم تنگ شده بود برای خودت و وبت و عکسات....! به به سفر...!خوشحالم که بهت خوش گذشته.... اما ناراحت شدم از اینکه از شهرمون زیاد راضی نبودی....! گفته بودی خودم میومدم مهمون نوازی...! عکسا رو زود زود بذاااااار....!
مامان آراد(خاطره)
1 شهریور 91 0:17
سلام نسترن جون ..همیشه به سفر عزیزم... خوشحالم که بهتون خوش گذشته... نمیدونم چرا از شیراز زیاد خوشت نیومده.. ما که رفته بودیم خیلی بهمون خوش گذشت...اتفاقا خیلی مهمون نواز بودن.. من یه دوست شیرازی هم دارم که خیلی مهربون و مهمون نوازه .. حالا چرا با شما خوب تا نکردن خدا عالمه...
فریماه
1 شهریور 91 9:33
همیشه به سفر وشادی. شیراز اومدی قرار میذاشتی همو میدیدیم. اااااااااوه نسترن جون دلت میاد شهر به این خوبی.
مامان نسترن
1 شهریور 91 10:26
خوش بگذره خانومی. کمال استفاده رو از این روزای باهم بودنو دونفره زندگی کردن ببر.که........ باز انگار دارم میترسونمت. نه بابا نینی خوبه , خیلی خوبه همه وقتتو می گیره
تارا
1 شهریور 91 11:18
سلام دوست جونی خب شما که تا داراب رفتید یه سر هم می اومدید انجا پیش ما همدیگر رو میدیدم
مامان پریسا
1 شهریور 91 23:03
سلام نسترن جون همیشه به سفر. چه خوب رفتید اصفهان و شیراز. من هم دلم هوای سفر کرده. راستی مبارک باشه برای اولین حقوقت. ببین چقد کیف داره
مامان پریسا
1 شهریور 91 23:03
راستی برای عکس ها اگر زحمتی نیست خبرم کن. مییییییییییییییسی
مهسا
2 شهریور 91 12:19
به به همیشه به سفر. خوش باشید
مامان دينا
2 شهریور 91 13:08
خوش باشين خانومي هميشه به سفر شما كه به ما سر نميزني
سمانه مامان پارسا جون
2 شهریور 91 13:57
سلام گلم خوبید؟ همیشه به گردش خانومی اولین حقوقت هم مبارک حتما خیلی میچسبه
رضوان مامان رادین
2 شهریور 91 15:29
عزیزم این آدرس وبلاگ خودمه.تازه درستش کردم دوست داشتی سر بزن http://rezmt.persianblog.ir/
مامان ياشار
2 شهریور 91 23:20
سلام عزيزم، هميشه به سفر، خوشحالم كه بهت خوش گذشته، تجربه چادر هم واقعاً عاليه مخصوصاً اگه تو طبيعت باشه كه خيلي بهتر هم ميشه اولين حقوقت هم مبارك ميدونم كه خيلي ميچسبه ، شيريني يادت نره
مامی مهدیار
2 شهریور 91 23:54
سلام عزیزم عیدت مبارک (با تاخیر) معلومه خوش گذشته منتظر عکسات هستیم موفق باشی گلم
مامان گیلاس
3 شهریور 91 15:47
سلام همیشه به سفر و گردش خوش به حالتون منم دلم سفر میخواد
الهه مامان روشا جون
3 شهریور 91 17:26
همیشه به گردش و مسافرت. چه قدر کیف بده اولین حقوققققققققق
همسرم، همه ي هستي ام
4 شهریور 91 12:32
نسترن جون فكر كنم املتت خيلي خيلي خوشمزه شده باشه، درسته؟ دلم خواست.
همسرم، همه ي هستي ام
5 شهریور 91 14:41
سلام گلم ازت ممنونم كه واسم ايميل فرستاده بودي، خواستم از طريق ايميل ازتون تشكر كنم، ولي هر كاري كردم ارسال نميشد.
مامان ثنا و ثمین
5 شهریور 91 21:29
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤ مهربون همیشگی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____________________¤¤¤¤¤¤ ______________________¤¤¤¤ _______________________¤¤
نیما
9 شهریور 91 13:29
سلام وب زیبای داری به وب منم بیا خوش حالمون کن اگه با تبادل موافقی خبم کن
ژاله
16 شهریور 91 14:03
سلام من ژاله زنده بودی هستم . وبلاگتون خیلی نازه شکلک های وبلاگتون هم خیلی نازه
مامان نازنین زهرا
18 شهریور 91 23:45
سلام گلم همیشه به گردش انشالله همیشه دلتون شاد شاد باشه