بدجوری مردد هستیم
سلام و صد سلام و هزار سلام به روی ماه همگیییی
من خوبم خداروشکر اوضاع زندگی هم بدک نیست به لطف خدا
خیلی دلم برات تنگ شده مامان جون ولی اصلا نباید بیای حالا حالاها!
الان میگی عجب مامان پرویی دارما
ولی به خاطر خودت میگم عشقم.الان تو اوج تلاطم زندگی هستیم چه از نظر کاری چه از نظر مالی کلا رو هواییم یه جورایی!
خیلی هزینه های کارمون بالاست و برگشتش خیلی طول میکشه.کتابفروشا اذیت میکنن بدقولی میکنن دیر تسویه میکنن و خلاصه تا بخواد هزینه ای که کردیم برگرده تو جیبمون کلی ماه طول میکشه.با یه سود معمولی.نمیدونم ارزش اییییینهمه وقت گذاشتنو انرژی گذاشتنو سر و کله زدن با یه عده آدم قالتاقو داره یا نه!
چند روز پیش با دایی بابک توی انگلستان صحبت کردیم و ازش مشورت گرفتیم.تازگیا کار وکالتش توی انگلیس درست شده.اونم بعد از چهارسال دربه دری خیلی اذیت شدن ولی شکر خدا بالاخره کانون وکلای انگلیس قبول کرد مدارک و پیگیریاشو و حالا میتونه به عنوان وکیل رسمی بین المللی اونجا فعالیت داشته باشه..
خلاصه وقتی نگرانی و دو دلی مارو توی کار و موندن یا نموندن توی ایرانم دید خیلی باهامون صحبت کرد میگفت واقعا ناراحته از اینکه دو تا فوق لیسانس نشستن و دارن خودشونو فنای این کار میکنن در صورتی که میتونن با یه آزمون وکیل شن و هزار برابر این درآمد داشته باشن و بشینن راحت زندگیشونو کنن...
یه جورایی دیدیم راست میگه.خودمونو کردیم پل پیشرفت دیگران.شب و روز کار میکنیم تا بقیه پیشرفت کنن هیچ کسم که الحمدلله قدر نمیدونه از لحاظ مالی هم که هیچ چیز دندون گیری نیست که روش بشه حساب کرد...
خلاصه مامانی تصمیم گرفتم قطعا برای سال بعد آزمون وکالتو شرکت کنم.باید پروانه وکالت بگیرم.خیلی میترسم توی این کار کل سرمایه و دار و ندارمونو بریزیم ولی از دستمون بره...
بازم خدایا توکل به خودت...