عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

خوشحالم!

1392/10/22 14:56
نویسنده : مامانی
383 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر نفس مادر

جناب پدر دیروز تشریف فرما شدن!

البته چون گفته بود ساعت 4 ولشون میکنن من گفتم عمرا از 6 زودتر نمیرسه پس در کمال خونسردی ساعت یه ربع به 4 تازه از دفتر زدم بیرون.دو دسته جعفری خریدم برای سوپ شب.

نزدیک خونه بودم که پدرجون زنگ زد گفت من دم خونتونم ماشین شما دست منه بیا منو ببر خونه خودت برگرد منم گفتم باشه.سوار شدم و راه افتادیم به طرف خونه پدرجونینا که دیدم موبایلم زنگ میخوره.شمارش نا آشنا بود برداشتم دیدم باباییه میگه من رسیدم میدون آزادی تو کجایی؟؟؟!!!!!گاوچران

هیچی دیگه تند تند مسیرو عوض کردیم رفتیم دنبالش بعدم پدرجونو رسوندیم خونه و سر راه از مغازه همیشگی که لبنیات سنتی میفروشه دوغ و شیر خریدیم و برگشتیم خونه.

منم که بی جنبهههه!نیشخنداز شوق دیدن همسر جان از ساعت 5 تا 8 و نیم یکسره پای گاز بودم.سوپ جو و پیراشکی گوشت درست کردم خیلی خوب شد جای همه خالیخوشمزه

بعدشم یه دوش گرفتم و نشستیم با هم فیلمی که من دانلود کرده بودمو دیدیم.قشنگ بود چسبید.

دیگه ساعت 11 خوابیدیم امروز صبحم که من طبق معمول اومدم دفتر و بابا به همراه پدرجون رفتن بیمارستان دنبال یه سری کارای معافیت بابا ببینن میتونن کاری کنن یا نه!

توکل به خدا

راستی خبر خوب اینکه ازین به بعد دیگه لازم نیست بابا جمعه ها ظهر بره!یعنی متاهلا میتونن ساعت 6 صبح فرداش یعنی شنبه خودشونو به پادگان معرفی کنن...خیلی خوب شد خیلی خوشحالم..تشویق

 

 پ.ن:

راستی دوستان من میخوام برای خودم یه جوراب روفرشی ببافم ولی نمیدونم الگوشو چجوری باید پیاده کنم.یعنی تعداد رج و کم و زیاد کردنشو بلد نیستم.کسی میتونه کمکم کنه؟سوال

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

رضوان مامان رادین
19 دی 92 11:46
چه عالی پس تا پس فردا صبح هست آقای همسری...خوش باشید
کاکل زری یا ناز پری
19 دی 92 16:30
سلام نسترن جون چشت روشن عزیزم ببخش به خاظر مشغله هام نشد بهت سر بزنم .کاملاگ حست رو از دوری همسر درک میکنم ولی باور کن این روز هام قشنگیه خودشو داره .این زندگی ماست که مثل نبض جریان داره منتظر روز های خیلی خوب باش عزیز دلمممم
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
22 دی 92 1:41
درانتهای شب نگرانیهایت رابه خدا بسپار و آسوده بخواب که او بیدار است...
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
22 دی 92 1:44
خواهر خيلي خوشحالم كه خوشحالي..... سوپ نوش جان .... باز خوبه جمعه هارم پيشته..... انشالله كه خيره و معاف ميشه
عشق یعنی
22 دی 92 13:13
سلام . من قبلا هم این جا اومدم میرم مطالبت و بخونم باز میام
مامان طاها
23 دی 92 11:31
چشمتون روشن.
مامان یگانه
28 دی 92 12:29
چشم ودلت روشن نسترن جان خوش بگذره بهتون