کلی برف با کلی خرید!
سلام نفسی خوبی؟
این چندروز یه کم برف اومد و شهرو سفید پوش کرد.بالاخره زمستون امسالم برفو دیدیم
چند روز پیش با دوستم مهدیه جون رفتیم بیرون.مدتها بود همدیگه رو ندیده بودیم. با هم ناهار خوردیم و مهدیه جون یه کم خرید کرد.خوش گذشت در کل خیلی خوب بود
فرداشم منو بابایی رفتیم بیرون و یه کم خرید کردیم اونجا هم خیلی خوش گذشت.حالا همه عکسارو برات میذارم ادامه مطلب.
دیگه اینکه روزای پایانی سال 91 هست و حال و هوای عید همه جا هست.آدم اصلا دلش نمیخواد کار کنه یا درس بخونه همش دلم میخواد بریم گردش و بعدشم بگیرم بخوابم.صبحا به سختی از خواب پامیشم برم سرکار پایان نامم که اصلا نگو!!خیلی تنبل شدم!
ماهی عیدم هنوز نخریدم
امسال قراره با پدرجون مادرجونینا بریم شمال.رشت و انزلی و آستارا و .. بعد از اونم احتمالا یه سر میریم یزد.
خبر بد هم اینکه مادرجون نتیجه آزمایششو گرفته و قندش خیلی بالاست باید تو این هفته بره دکتر.نگرانشم ...
دیگه خبر خاصی نیست.مثل همیشه برامون دعا کن عزیزم.
مامان دوست داره.تا بعد
این عکسو از دفتر گرفتم
غذاهای خوشمزه ای که با مهدیه جون خوردیم
کفشی که خریدم
یکی دیگه
این کیفم خرید که با یه کفش قرمزی که دارم ست شه
اینم لوازم آرایشی
با بابایی رفتیم بیرون شام ولی اون فقط بستنی خورد
منم مرغ خوردم
این حلقه رو خریدم که شکم و پهلومو آب کنم ولی اصلا بلد نیستم باهاش کار کنم!!
خب دیگه اینم از عکسای این سری
تا بعد قندکم