عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

منو ببخش اگه...

1390/5/31 0:21
نویسنده : مامانی
733 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز ترینم...

نمیدونم امروزی که داری این پستو میخونی چند ساله ای و من در چه حالیم؟پدرت چه کار میکنه و وضع زندگیمون چطوره اما همیشه توی رویاهام به یه زندگی خوب و راحت فکر کردم و میکنم.شاید بهم بخندی اما گاهی اوقات میشینم و مثل یه دختر بچه ٦ساله غرق رویاها و خیال پردازی هام میشم.اونقدر به همه چیزایی که دوست دارم فکر میکنم تا خسته بشم و با همین فکرای شیرین خوابم ببره..حتی فکرشونم قشنگه حتی اگه هیچوقت بهشون نرسی...

niniweblog.com

راستش مدتیه که غم عجیبی روی دلم سنگینی میکنه.نمیدونم چرا...شاید دلم از عزیزترین عزیزانم گرفته..از کسایی که همیشه فکر میکردم قراره توی ساختن این زندگی شیرین قدم به قدم همراهم باشن،پشتیبانم باشن و دوستم داشته باشن اما حالا میبینم اونقدرا هم که فکر میکردم براشون عزیز نیستم...

از آینده میترسم.خیلی هم میترسم.نگرانم که نکنه همه چیز یه بازی بوده باشه،یه فریب و حالا داره واقعیتا رو میشه.نکنه تاحالا چشمامو بسته بودم و هیچیو نمیدیدم و حالا که چشمامو باز کزدم چیزایی رو ببینم که تحملشو ندارم...

همیشه از خدا فقط یه تن سالم و بعد از اون یه زندگی آروم بی دغدغه خواستم.یه زندگی پر از عشق و تفاهم و آرامش..اما حالا دارم فکر مینم نکنه این چیزا برام خیلی زیاده و خدا هیچوقت نخواد اینارو بهم بده.این روزا خیلی چیزا آزارم میده.خیلی دلگیرم،حتی از خودم..تو فکر میکنی برای یه عروس بیست روزه این احساسات طبیعیه؟آخه همه میگن نوعروسا باید تا مدتها بعد از ازدواجشون از ته دل خوشحال باشن و از زندگیشون لذت ببرن...هههههه...

نمیدونم مامی جون.چی بگم.لا اقل تورو دارم که باهات حرف بزنم.آخه دلم نمیخواد با کسی غیر از تو درددل کنم.تو تنها کسی هستی که مطمئنم حرفام نه آزارش میده و نه خستش میکنه و نه ازش برداشت بد میکنه...

niniweblog.com

راستش این روزا راجع به اومدن تو هم خیلی فکر میکنم.به اینکه این دنیا چه گلی به سر من زده که بخواد به سر تو بزنه؟فکر میکنم نکنه به خاطر خودخواهی من تو بیای و بعدها ازین بابت سرزنشم کنی.دوستم میگه این دنیا هیچ چیز قشنگی نداره که بخوای به فرزندت هدیش کنی به همین خاطر هم سالهاست که بچه دار نمیشه و میگه فقط روزی این تصمیمو میگیره که توی زندگیش یه دلخوشی بزرگ داشته باشه.تو فکر میکنی اون راست میگه؟شاید اینطور باشه.چرا باید از توی بهشت بیارمت بیرون؟اصلا مگه جایی زیباتر و بهتر از بهشتم وجود داره؟من از کجا باید بدونم،شاید تو همونجا خوشحال تر باشی...

شاید منی که حتی نمیتونم نظر خودتو برای اومدن به این دنیا بپرسم حق نداشته باشم اسیر این دنیات کنم فقط برای اینکه سر خودمو گرم کنم و مثل میلیونها آدم دیگه به این پز بدم که منم بچه دار شدمو حالا یه خونواده دارم و اینجوری مثلا خیالم رو راحت کنم که حالا زندگیم محکم تر شده...به نظر تو زندگی و عشقی که بخواد با اومدن تو محکم بشه ارزشی داره؟پس خودم چی؟من کجای این زندگی هستم؟ارزش من کجاست؟چرا آدما به خاطر از هم نپاشیدن زندگیشون کودکی رو به این دنیا میارن و پشت اون قایم میشن و سنگر میگیرن تا از زندگیشون محافظت کنن؟آیا این خودخواهی نیست؟

 

خیلیا با شنیدن این حرفا بهم میگن که دیوونه ام و این حرفا رو فقط توی کتابا میشه نوشت اما من فکر میکنم شاید اوج عشق و محبتم رو به تو باید اینجوری نشون بدم که هیچوقت به این دنیا نیارمت...به خاطر خودت و به خاطر آرامشی که مطمئنم الان داری اما شک دارم با اومدنت به این دنیا هم همیشه بتونی داشته باشیش..من میتونم با تمام وجودم حست کنم و توی رویاهام به آغوش بکشمت و عطرتو استشمام کنم اونقدر واضح که گاهی حس میکنم واقعا هستی.شاید سهم من از زندگی و بودنت همین باشه.شاید بهتر باشه به همین قدر داشتنت اکتفا کنم تا لااقل تو بتونی راحت تر زندگی کنی و همیشه شاد باشی.من تحمل حتی یک روز ناراحتی و عذابتو ندارم و مطمئنم که اگه اون روزو ببینم دق میکنم.

...............

من میتونم همیشه توی ذهنم باهات حرف بزنم و همه جا ببرمت،بهت غذا بدم و لذت برداشتن اولین قدمت رو حس کنم،اما نه روی این زمین،نه توی این دنیا..جایی خیلی قشنگ تر و پاک تر از اینجا..جایی که دیگه هیچ دلتنگی و نگرانی وجود نداره.جایی که به جرم دوست داشتن محکوم نشی.جایی که به خاطر گذشتن از کنار بدی عزیزانت  محکوم نشی به بی عرضه بودن یا بی اراده بودن.این دنیا اینجوریه عزیزم،آدماش سنگدلن،بی رحمن و خودخواه.عشقتو درک نمیکنن.توی این دنیا تا جایی که مصرف بشی ارزش داری و بعد از اون دیگه....هیچ....

منو ببخش بخاطر این همه دودلی.منو ببخش به خاطر حرفایی که میدونستم شاید ناراحتت کنه اما گفتم...چون میدونسم که کلمه به کلمه حرفامو درک میکنی و مییفهمی که فقط بخاطر خودته هرچی که میگم..

اما اینم بدون اگه روزی به این دنیا بیارمتو ازم بپرسی که چرا بدون اینکه نظر خودتو بخوام به دنیا آوردمت، هیچ جوابی براش ندارم چون خودم هم هیچوقت به جوابش نرسیدم...

تنها چیزی که توی این لحظه ازش اطمینان کامل دارم عشقیه که نسبت به تو دارم.عشقی که هیچوقت نه کم میشه و نه از بین میره.با تمام وجودم دوستت دارم و قول میدم توی تک تک لحظات زندگیت همیشه کنارت باشم و تنهات نذارم،فقط کافیه هروقت دلتنگ شدی صدام بزنی،من توی قلب تو هستم عزیزم،همونجور که تو توی تک تک سلولای وجودم هستی پس مطمئن باش این عشق ازلی تا ابد ادامه خواهد داشت و روز به روز قدرتمندتر خواهد شد..

میبوسمت دسته گل بهشتی من..

مامان نسترن...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

نانی
31 مرداد 90 2:56
من و همسرم هم مثل دوست شما فکر میکردیم و 9 سال از زندگیمون رو بدون بچه گذروندیم. چون میخواستیم موقعی که به وجود بچه نیاز داشتیم بچه دار بشیم تا تموم عشمون رو نثارش کنیم. الان این بچه شده همون دلخوشی زندگیمون . ایشااله وقتی خدا به شما هم یه فرشته کوچولو داد اونوقت اینجوری فکر نمی کنید. و قطعا با هم خوشبخت خواهید بود انشااله
آوين
31 مرداد 90 3:12
سلام عزيزكم
نبينم اينقدر ناراحتي ، البته منم يه كوچولو از دستت ناراحتم .........نا شكري ؟ نه خانمي
تو وقتي يه ني ني رو به اين دنيا مياري بزرگترين عشق و بهش مي دي عشششق يه مادر به فرزند اونم بهت بهترين حس رو مي ده حس داشتن يه دنيا
بعدشم اگه الان يه كوچولو نا اميدي به خاطر اينه كه هيچ دوران دوستي مثل دوران عقد نيست حالا كو تا تو به نو عروسي برسي بابا .....هر موقع رفتي خونت ميشي نو عروس
بي معرفت يه صفحه مطلب نوشتي ولي يه خطم به باباي ني ني تو جهه نكردي به همين زودي يادت رفت يه عشق بزرگ تري هم داري ههه
سعي كن زندگي تو به روز زندگي كني چون هر چه تقدير باشه همونه
يه خواهش كوچولو رنگ مشكي وب رو عوض كن تو مياي با فرشته كوچولو حرف بزني وقتي وارد ميشي رنگ مشكي تو ذوقت نمي زنه شششششششششاد باش تا هميشه
بعد كه خوندي پاكش كن
دوست دارم
مي خواي تمام مشكلاتمو برات بنويسم تا بفهمي چقدر خوشبختي
اگه بهت بگم تو دوران بارداريم تا الان چه سختي هاي كشيدم باور كن ديگه اصلا دلت نمي خواد زنده باشي چه برسه كه مثل من باشي
هميشه تو غصه زندگي ها به زير دستات نگاه كن تا ازشون تجربه بگيري و بفهمي كه چقدر خوشبختي نه به خوشبختا كه با شنيدن غصه زندگيشون حسرت بخوري
مي بوسمت عزيز دلم مثل خواهر نداشتم
حرفهام اگر قافيه نداشت ببخش ، چون حرف دله

سلام دوست مهربونم.چرا از من ناراحتید؟.......
به اینم فکر کنید که شایداز دست همون بابای نی نیه که دلم اینقدر گرفته..از حرفای قشنگتون ممنونم
مامان تربچه
31 مرداد 90 4:39
سلام نسترن جونم اصلا نگران نباش این حالات و احساسات طبیعیه. به هر حال شرایط زندگیت عوض شده. با یک بله گفتن سر سفره ی عقد بار مسئولیت یک زندگی روی دوشت اومده و به همین خاطر یک کم افسرده شدی. میدونم از آینده میترسی و با خودت میگی یعنی کار درستی کردم یا نه؟ اما بدون کار درستی کردی. ازدواج یک امر طبیعی هست و تو نمیتونی باهاش مبارزه کنی. همین طور هم بچه دار شدن. مبارزه با اون کار درستی نیست، باید براش کسب آمادگی کنی. همون طور که احساس آمادگی برای ازدواج کردی و بله رو گفتی، برای بچه دار شدن هم باید احساس آمادگی کنی. خیالت راخت این حالات گذرا هست
مامان تربچه
31 مرداد 90 4:41
راستی اگه از دست شوشو دلخوری حتما باهاش درمیون بذار اصلا اصلا اصلا نذار حرفی توی دلت بمونه چون هم خودت رو نابود میکنه و هم زندگیت رو شما آدم های عاقل و بالغ و تحصیل کرده هستید، پس تنها روش صحیح، صحبت کردن هست البته حرف زدن مهارت های خاصی لازم داره که اکثر زوج ها مخصوصا زوج های جوان اون رو بلد نیستن با مطالعه و خودشناسی میتونی این راهکارها رو پیدا کنی
از طرف نی نی
31 مرداد 90 6:44
سلام مامانم. خیلی دوست دارم.هم تو رو هم بابایی رو .ولی یه کوچولو از دستتون ناراحتم. میدونی چه حسی دارم؟فکر میکنم شما منو دوست ندارین.آخه الان چندین سال از ازدواجتون میگذره و هنوز منو نبردین پیش خودتون.من چندین ساله که اینجا تو صف منتظرم.همه نی نی هایی که میرن پیش مامان و باباشون با دلسوزی به من نگاه میکنن و میگن آخیش عیب نداره.یه روز خودخواهیشون تموم میشه و از زیر بار مسئولیت تو شونه خالی نمیکنن و میان دنبالت. راست میگن مامان؟یعنی یه روزی شما میاین منو میبرین تا من بخندم و شما عشق کنین؟ تا من گریه کنم و شما منو بغل کنین و نازم کنین؟ تا من راه برم و شما پر در بیارین؟ تا من بگم" مامان و بابا" و شما پرواز کنین؟ این نامه رو چند سال دیگه میخونی ولی یادت نره دوستتون دارم.و یادت نره مننظرم.من زندگی رو دوست دارم.از من دریغش نکنین.
مامان شازده کوچولو
31 مرداد 90 11:10
سلام عزیز دلم ................اصلا خصوصی میزارم برو بخون
مامان پارسا جون
31 مرداد 90 12:01
عزیزم مطمعن باش وقتی کوچولوت به دنیا بیاد حتما به وجود مادری مثل تو افتخار میکنه . مادری که هنوز کوچولوش نیومده اینقدر به فکرشه. پس نگران آینده نباش و امید داشته باش
مامان علي
31 مرداد 90 14:35
سلام عزيزم خوش به حال ني نيت كه ايينقدر مامان با احساسي داره.پس اونو از داشتن چنين ماماني محروم نكن.زندگي كه همشم نبايد خوشي باشه.با همين محروميتاشه كه قشنگ ميشه.اصلا اگه اين چيزا نباشه عشق هم قشنگتر نميشه.مطمئنم چند روز ديگه به اين حالتهات خندن ميگيره ،چون براي منم خيلي اتفاق افتاده .البته براي ما زناي اين مدلي كه خيلي احساساتي هستيم.مردا با زنا خيييييللللللللللللي فرق دارن.ولي يه تجربه ..حتما با شوشو احساستو در ميون بذار ما خيلي دوست داريم ني ني تم از زندگي اين دنيا محروم نكن.بعد گير ميده بهتا
مامان ال آی
31 مرداد 90 18:09
سلام عزیزم از اینکه به وبلاگم سر زدی ممنونم. مطلبتونو خوندم من نمیدونم مشکل شما چیه خدا توی این ماه پر برکت کمکتون کنه . ولی اینو بگم که همه ی آدمها بعضی وقت ها افسرده میشن همه ی ادمها مشکل دارند.
sara
31 مرداد 90 22:41
سلام عزيزم خوبي؟من نمي گم اينا چيه نوشتي من نمي گم چرااينارو گفتي؟مي دوني چرا؟چون آدمگاهي در اوج شادي و خوشبختي دلتنگ بعضي چيزا هست نگران بعضي چيزا هست خودت كه جريان منومي دوني من ضربه خوردم حتي احساس نابودي مي كردم امانسترن تو آرامشتواول حفظ كن اينجا هم هرچي دوست داشتي بنويس گلم تا خالي بشي.من حالم خوبه و ممنون كه بهم سرزدي عزيزم
مامان ریحانه
1 شهریور 90 1:35
سلام بخدا توکل کن ایشالا همه چیز درست میشه
سارا(مامان سوگل)
1 شهریور 90 11:44
سلام.من به این ایمان دارم که اگه از ته دل چیزی رو از خدا بخوای بهت میده.امیدوارم تو هم اینطوری فکر کنی.
مامان آرین
1 شهریور 90 12:03
سلام دوست جونم ،نبینم دلت گرفته باشه گلم روزهای سخت و غمگین همه توی زتدگیشون دارن پس مقاوم باش و با عجله و در ناراحتی تصمیم نگیر.
الهام مامان رامیلا
1 شهریور 90 12:41
ـــــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ(¯´v´¯)ـــ (¯´v´¯) ــــــــــ (¯´v´¯)ــ(¯´v´¯) ــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ (¯´v´¯)I love U...I love U...I love U(¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ع نسترن جون بهش فکر نکن وقتی رفتی تو زندگی همه چی زود زود خودش درست میشه دوست دارممممممممممممممممممممممممم
مامان نسترن
1 شهریور 90 13:32
سلام نسترن جون. همه این حرفها و احساسی که داری درسته , گاهی ادما به جایی میرسن که نمی دونن چی درسته چی غلط. من گاهی فکر می کنم طفلکی پسرم چه راه درازی در پیش داره. معلوم نیست روزی که من نباشم چه بلایی سرش میاد. اما اینو می دونم که هیچ چیزی بی حکمت نیست. شاید اگه مامان دکتر حسابی , انیشتن, ابوعلی سینا هم مثل من فکر می کردن الان دنیا هیچ پیشرفتی نداشت. فقط به این امید زنده ام که روزی ببینم پسرم رو همه با دست نشون میدنو من و باباشو تحسین می کنن. اگه اینجور فکر نکنی زندگیتو باختی عزیزم.
مامان نازنین زهرا
1 شهریور 90 17:24
سلام قربونت برم چی شده این قدر ناراحتی چقدر ناامیدانه نوشتی هر انسانی بالاخره روزهای سختی رو پیش رو داره همیشه فرار نیست بخندیم و بی خیال باشیم میدونی ما حق نداریم حق زندگی رو از کسی بگیریم همین که نذاریم بچه دار بشیم یعنی حق زندگی رو از یه نفر گرفتیم درسته شاید یه روزی بهمون بگن چرا بدنیا آوردیمشون ولی اگه توی اون دنیا بهمون بگن چرا نذاشتیم بودن و زندگی رو تجربه کنن چی بگیم ترسمون نذاشت باشید بگیم نمیدونستم میخوای باشی یا نه مسلما تا الان هیچ آدمی روی زمین خودش درخواست نداده آهای مامان بابام منو به دنیا بیارید هیچ کس بدون دعوت نیومده همه خواسته شدن که بیان شاید دوست داره به دنیا بیاد و باشه اون وقت به وجدانت چه جوابی میدی میدونی من وقتی تصمیم گرفتم بچه دار بشم از خدا خواستم توی تمام لحظات بزرگ کردنش پیشم باشه و دستم رو بگیره و کاری کنه که بهترین ها رو براش فراهم کنیم تا یه روزی نگه مامان و بابا چرا منو به دنیا آوردید دوست دارم اینقدر خوش بخت باشه که اصلا به این موضوع فکر نکنه به خدا همین دیروز بود بابای نازگلی گفت ای کاش زودتر بچه دار میشدیم حتی گفت اگه زودتر نی نی دار شده بودیم الان دومی هم تو راه بود اگه بدونی چه مزه ای داره ایشالله هرچه زودتر مزشو بچشی شاد باش و شاد زندگی کن
هانیه
1 شهریور 90 18:25
سلام نسترن جون. من میخوام برعکس همه دوستان که خواستن با نظراتشون تورو از تصمیمت منصرف کنن بگم که منم مثل تو فکر میکنم.بچه دار شدن یه اشتاه بزرگه.یعنی بدبخت کردن یکی دیگه به علاوه خودت.بنظر من حرفات درسته حالا باز خودت میدونی.
نسترن
1 شهریور 90 20:41
قربون قلب پاکت برم... آقا دوماد هوای خانم گلتو بیشتر داشته باش خانمها حساسن و خانم شما بیشتر.
مامان کوچولو
2 شهریور 90 0:02
سلام خاله قربونت برم چرا نانحنی ؟ نی نی تو دلت هست؟ بهش سلام برسون بگو به همه فرشته ها هم سلام برسون خاله غصه نخوری ها مامان من کلی غصه خورد وقتی من تو دلش بود ..... بیا پیشم ببین چه خانومی شدم الان اپ شدم
مامان النا
2 شهریور 90 12:54
سلام عزیزم مطلبی که نوشتی بانوشته های قبلی ات(که شاد وسر زنده بود) فرق داشت کلی حالم گرفت توکل به خدا کن همه چی درست میشه گلم
کاکل زری یا ناز پری
2 شهریور 90 13:10
سلام خانوم خانوما خوبی؟ به نظر من که نگرا نی هات طبیعیه. درسته من هنوز عقد نکردم ولی این حس نگرانی رو تجربه کردم می دونی عزیزم خدا ادم ها رو با عشق آفریده و بهترین احساسی که در وجود ادم ها قرار داده این ماییم که خودمون رو در گیر متدیات می کنیم و از عشق لذت نمیبریم. نزار هیچیزی تو دنیا باعث بشه به عشقت شک کنی. همه این احساس ها زود گذره دل ادم هیچ وقت بهش دروغ نمیگیه در ضمن زندگی بزرگ ترین نعمت ولذتی که خدا به انسان داده و از طریق تو به نی نی کوچولوت اهدا میکنه. تو باید برای این کار پیش قدم بشی. صبور باش تا همه چیز حل بشه
مامان گیسو
2 شهریور 90 20:12
دوست گلم الان بهتری ؟ مواظب نسترن جون ما باشاااااااااااااا گیسو خیلی خاله نسترنشو دوست داره
مامان گیسو
2 شهریور 90 20:13
طلیبلیبلیبل اینم از طرف گیسو تا خاله جونش همیشه شاد باشه
حدیث
3 شهریور 90 16:16
دادن زندگی به یه وجود بهترین موهبت بچه دار شدنه....همیشه وبلاگتو میخونم