ما اومدیم یزد....
سلام عشق مامی...
من و بابایی پریشب رسیدیم یزد خونه بابابزرگینا و الانم اینجا هستیم...همه خوبن و خبر خاصی نیست...جزییات اومدنمون و ... رو در پست بعدی وقتی برگشتیم تهران برات مینویسم عزیزم...مدتیه سرم واقعا شلوغه اصلا وقت سر خاروندن هم ندارم حتی تولد یه فرشته ناز رو هم فراموش کردم سهندم گل قشنگم تولدت مبارک خاله جون.ببخش غفلتم رو....همینطور همه دوستای مهربون و نی نی های نازشون که مدتیه فرصت نکردم بهشون سر بزنم.همتونو بی نهایت دوست دارم
این روزا خیلی بهت فکر میکنم جگر گوشه من...دلم میخواست توی آغوشم بودی و خوشبختیمو کامل میکردی...
اومدم که بگم اومدیم مسافرت و تو و دوستای عزیزمو از نگرانی در بیارم.
دوستتون دارم.منتظرم باشین.بوووووس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی