پنجمین سالگرد عاشقی مامان و بابا...
امشب پنجمین سالگرد آشنایی من و باباست...
5 ساله که من و پدرت لحظاتمون رو با هم شریک شدیم.پنج سال با همه فراز و نشیباش گذشت...مطمئنم که بابا اصلا یادش نیست و تاریخش رو نمیدونه اما من خوب یادمه...چقدر زود گذشت.انگار همین دیروز بود که پدرت اولین اس ام اس رو بهم داد و به بهانه پرسیدن سوال درسی باب آشنایی رو باز کرد....و این آشنایی روز به روز بیشتر شد و ادامه پیدا کرد تا امروز.امروز که 5سال از اون تاریخ میگذره و ما الان رسما زن و شوهر هستیم...
حسین جان خیلی دوستت دارم و تا روزی که نفس میکشم عاشقانه و خالصانه در کنارتم...
کوچولوی من از خدا میخوام بهم این اجازه رو بده تا روزی رو ببینم که تو با اومدنت خوشبختیمون رو کامل میکنی.
دوستت دارم....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی