خونه مادرجونینا اجاره رفت...
سلام قند عسلم خوبی فدات شم؟
ما هم خوبیم.خداروشکر..
بالاخره بعد از مدتهای مدید طرح مادرجون عملی شد."اجاره خونه"...10روزی میشد که خونه رو به طور جدی سپرده بودیم به بنگاه ها تا اجاره بره و بالاخره بعد از بازدیدهای فراوون از طرف مشتریا پریروز غروب قرارداد اجاره بسته شد.خودمونم یه خونه پیدا کردیم و مادرجون پسندید.توی ستارخانه.خونه و جاش که اصلا و ابدا به پای خونه خودمون نمیرسه ولی خب بهرحال نسبتا بدک نیست.باید تا دهم اینجارو تخلیه کنیم و بریم منزل جدید.یه مدتم اینجوری تجربه میکنیم..ولی خب جدا دلم برای خونه ای که از وقتی چشم باز کردم تا به امروز توش بودم با تمام خاطرات خوب و بدش تنگ میشه...انشالله که خیره.توی این پروژه بابایی هم خیلی به پدرجون و مادرجون کمک کرد.دست شما درد نکنه بابایی مهربون
دیروز صبح خاله نرگس همراه با عمو هادی که برای یه ماموریت یه روزه میخواست بیاد تهران اومد خونمون.غروبشم عمو هادی اومد.و شبشم بردیمشون فرودگاه و برگشتن.هرچند دیدار کوتاه بود اما خوب بود.دلم برای خاله جون خیلی تنگ شده بود.
و خبر خوب دیگه اینکه پدرجون دیروز رفت و آزمایشاشو داد.نمونه برداری و آندوسکوپی و ...البته هنوز جوابشو به دکتر خودش نشون نداده ولی دکتر آندوسکوپ گفته جواب خوبه.منم که نتیجه رو دیدم نوشته بود نرماله.وای عکسایی که از معدش انداخته بودن خیلی خوب بود.تمام زخما و التهابا و تومورا برطرف شده بود.وقتی با عکسای قبل از شیمی درمانی مقایسه کردم کاملا متوجه بهبودی شدم.البته ما که دکتر نیستسم و فعلا فقط عکسارو دیدیم باید ببینیم دکتر چی میگه...انشالله که خوب باشه..از دعاهای همه شما دوستای گلم ممنونم.واقعا ممنونم...
دیگه خبر خاصی نیست.باید کم کم شروع کنیم به جمع کردن وسایل خونه و اسباب کشی...خدا به دادمون برسه.اسباب کشی خیلی سخته!
فعلا که مادرجونینیا بیرونن و بابایی هم خوابیده.چایی دارچین دم کردم بابایی بلند شه با هم بنوشیم تا بلند شه برم یه سری هم به فیس بوکم بزنم ببینم چه خبره..
خب دیگه تا بعد گلکم..