کار مامان و بابا و یه روایت تصویری!
سلام عزیزم
همین الان که دارم برات مینویسم بابا رفته کرج مصاحبه کاری بده.یه کمم دیر کرده امیدورام بد نشه!
همین الانم آقای جلیلی (هم رشته ای و همکار وبلاگی مامان) بهم زنگ زد
گفت توی موسسه با مدیر صحبت کرده و اونم استقبال کرده
بهم شماره موسسه رو داد گفت تماس بگیرم تا اونا بهم وقت مصاحبه بدن!!
حالا احتمالا فردا تماس میگیرم آخه اون همین امروز باهاشون حرف زده
نمیخوام پیش خودشون بگن چه هول بود!!
خیلی استرس دارم آخه این اولین تجربه کاریمه..حالت تهوع گرفتم
برام دعا کن گلم
شما هم همینطور دوستای مهربونم
پ.ن:
الان همسری زنگید
گفت زیاد کار رو نپسندیده خودمم خیلی خوشم نیومد گفتم اگه اونا هم خواستن تو قبول نکن!
حالا شیلا به روایت تصویر...
عاشق حیاطه وقتی میبرمش تو حیاط از خوشحالی همش اینور و اونورو نگاه میکنه!
انصافا هم قشنگه!
وقتی بساط آب تنیشو راه میندازم اولش فقط ظرف آبشو نگا میکنه یه کمم نوکشو میزنه تو آب
بعد جفت پا میره وسط آب می ایسته!
بعد که خوشش میاد شروع میکنه بال و پر زدن
و کماکان ادامه میدههههههههه
تا به این شکل درمیاد!
حالا دیگه کارش تموم شده
فقط بایدحمام آفتاب بگیره تا حسسابی خشک بشه!
(آخخخخیششش چه آب تنی کردیما!)
بعدشم باید کلی نازشو بکشم که چون تو آفتاب و گرما بوده و ممکنه گرما زده شده باشه
دهنشو باز کنه تا بهش آب بدم!ولی مگه تحویل میگیره؟!
ولی بعد از کللی ناز و ادا بالاخره شرمندم میکنه و کوتاه میاد!
نوش جووووونتتت...
خودمممم هممه نازاتو میخرم شیلا جونمممممم
حالا دیگه برو لالا...
تا بعععععععد