بی حوصلگیم ادامه داره!
سلام گلم
این یکی دو روز خبر خاصی نبو.همچنان کمی تا قسمتی بی حوصله و کسلم.
بابایی چندروزه پیش ماست.کمو بیش رو پایان نامش کار میکنه.منم کمو بیش میدرسم.7 ام اولین امتحانمه...
باید به زودی پروپوزالمم بنویسم غصم گرفته اخه اصلا روششو بلد نیستم!
دیروز بابایی و پدرجون رفتن بالا پشت بوم دیشو نصب کردنو تنظیمش کردن.
شبشم منو بابایی رفتیم اطراف خونه قدم زدیم.
ذرت مکزیکی خوردیم و یه کوچولو خرید کردیم برگشتیم.
بعدشم مادرجون جوجه کباب درست کرده بود بردیم توی تراس پختیمو خوردیم..
منو بابایی عاشق جوجه کبابیم..
جای همگی خالی خیلی چسبید
دیشب خواب دیدم میخواستیم برای دایی نیکروز بریم خواستگاری!!بماند که چه تعبیریم داشت....!
دیگه فعلا همین.بازم میام برات مینویسم.
تا بعد...
اینم جوجه کباب دیشب...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی