روز سی و هفتم سربازی بابا
سلام عزیز دل مادر
امروز سی و هفتمین روز از شروع دوره آموزشی باباست. بعبارتی فقط 21 روز مونده تا این دوریا تموم بشه. بعد از اون دیگه هر روز بعد از ظهر خونست. البته اگه بدبینانه نگاه کنیم و فرض کنیم که کارای معافیش به جایی نمیرسه. خدا کنه که درست بشه و معاف شه.
چند روز پیش رفتیم مطب شخصی یکی از دکترای بیمارستان چمران که بابا برای معاینه باید بره اونجا. آقای دکتر بابارو اندوسکوپی کرد الهی بمیرم خیلی اذیت شد. ولی در کمال ناباوری و در حالیکه ما منتظر بودیم تا در مورد فتقش نظر بده دکتر گفت که دریچت خیلی آسیب دیده و تخریب شده.گفت اصلا فتقتو ندیدم اونچه که واضحه دریچه معدته که خیلی آسیب دیده و به جای اینکه بسته باشه بازه.خدا میدونه اون لحظه ها برای منی که به توصیه مادرجون نرفته بودم تو اتاق دکتر و این حرفارو از پشت در میشنیدم چجوری گذشت.اشک تو چشمام حلقه زده بود.ما برای چی رفته بودیم اونجا و حالا دکتر چی میگفت...
اما بعد از اون از چند نفر که یکیشونم دکتر بود پرسیدیم گفتن خیلی مساله مهمی نیست و خطر نداره
بازم خداروشکر یه کم خیالمون راحت شد.حالا باز باید یه سری پیگیریارو انجام بدیم
از خودم بگم که چند روزه به شدت مریضم.نمیدونم چه ویروسی افتاده به جونم که از گلو درد و تب و لرز دارم میمیرم هرچی هم قرص و مسکن میخورم بی فایدست
بابا امروز غروب میاد و فردا صبح میره.آخه دوشنبه ها مرخصی متاهلاست...احتمالا غروب مبرم دکتر آمپولی چیزی برام بنویسه
و خبر مهم اینکه بالاخره پایان نامم تموم شد و تحویل داور دادم تا مرحله نهاییشم طی شه و بهم وقت دفاع بدن.اونقدر که من سر این پایان نامه خون به جگر شدم فکر نکنم هیچ دانشمندی شده باشه!!نمیدونم چرا اینقدر نحس شده بود...برام دعا کن خوب دفاع کنم تموم شه بره
میبوسمت