تولد مادرجون
سلام به همگی.خوبین انشالله؟
دیروز ٨ اردیبهشت تولد مادجون یعنی مادر من بود.هرچند خیلیا یادشون نبود...
هیچ مراسمی برای مادر جون نگرفتیم یعنی جور نشد و در کمال سادگی و با یه تبریک خشک و خالی گذشت.حالا شاید امروز فردا یه کیکی چیزی پختم.کادوشم بعدا میگیرم ایشالا.البته خودش میگه که هیچی نمیخواد.تنها چیزی که مادرجون برای تولدش ازم خواست این بود که "حنا" رو آزاد کنم.آخه اصلا دوست نداره پرنده رو توی قفس نگه داریم میگه اینجوری آخرش دق مرگ میشه..دیروز و امروز چندبار تا مرز آزاد کردنش رفتیم ولی هربار به یه علت پشیمون شدم.حنا چند روزه که خودشو باد میکنه و چشم راستشم کمی بسته شده و ظاهرا خارش داره. چون مدام میکشه به اینور و اونور تا بخاروندش.زیاد سرحال نیست گفتم یه کم بهتر شه بعد بذارم بره.البته دونه و غذا خوب میخوره خداروشکر...
راستی دوستان یه مشکلی برام پیش اومده که خالصانه ازتون میخوام برام دعا کنین.خیلی به دعاهای پاکتون احتیاج دارم.لطفا سر نمازاتون منو هم از دعاهاتون بی نصیب نذارید بلکه خدا بخواد و مشکلم برطرف شه.
راستی از محبت همتون نسبت به پدرم هم متشکرم.خدارو شکر دوره ٨ شیمی درمانی هم به سلامت سپری شد.دکترشون گفتن باید دو سه هفته دیگه برن برای آزمایش مغز استخوان.
دوستتون دارم.