عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

عذرخواهی...

سلام نفس مامان.خوبی؟ همین اول میخوام یه عذرخواهی بزرگ از تو و همه دوستای نی نی سایتیمون بابت مطالب پست قبل بکنم،فکر میکنم با حرفام خیلی ناراحتتون کردم،هرچند دست خودم نبود و ... بگذریم.. اما در عوض کلی حرفای خوب از دوستای مهربونم شنیدم.اونا بهم ثابت کردن که برای نزدیک بودن به هم حضور فیزیکی نیست که لازمه بلکه قلب آدماست که باید به یاد هم باشه و نزدیک به هم...من حالا یقین دارم که میشه توی این فضای مجازی دوستانی پیدا کرد که مثل خواهر همدمت باشن و همراهت. من به این معتقدم که توی این دنیا یه خوبی میمونه و یه بدی.از همگی عزیزانم به خصوص معصومه جون مامان سهند کوچولو تشکر میکنم و میخوام بدونین که خالصانه دوستتون  دارم و تک ت...
2 شهريور 1390

همه چی آرومه فرشته کوچولو..

سلام عشقم... همین اول میگم که ببخش مامانو که اینقدر دیر به دیر برات آپ میکنم. آخه سرم این روزا حسابی شلوغه و از شما و همه دوستای مهربون نی نی سایتیمون دور موندم از صبح تا شب میرم آموزشگاه برای کلاسای وکالت و بعدم که میام خسته و کوفته خوابم میبره.. این روزا اتفاق خاصی نیفتاده.بابایی تقریبا یک هفته ای میشه که پیش منه و ازین بابات هر دو کلی خوشحالیم... خلاصه ملالی نیست جز دوری شما.الانم ساعت دو نیمه شبه و من ساعت 7 باید بلند شم و تا 8 شب یکسره کلاس دارم.حتما میتونی تصور کنی چی ازم باقی میمونه؟!! اما من و بابایی باید سخت تلاش کنیم تا بتونیم هرچه زودتر پیشرفت کنیم و ازدواج کنیم و زندگی راحت و آسوده ای رو برای شما فراهم کنیم. پس با...
31 مرداد 1390

منو ببخش اگه...

سلام عزیز ترینم... نمیدونم امروزی که داری این پستو میخونی چند ساله ای و من در چه حالیم؟پدرت چه کار میکنه و وضع زندگیمون چطوره اما همیشه توی رویاهام به یه زندگی خوب و راحت فکر کردم و میکنم.شاید بهم بخندی اما گاهی اوقات میشینم و مثل یه دختر بچه ٦ساله غرق رویاها و خیال پردازی هام میشم.اونقدر به همه چیزایی که دوست دارم فکر میکنم تا خسته بشم و با همین فکرای شیرین خوابم ببره..حتی فکرشونم قشنگه حتی اگه هیچوقت بهشون نرسی... راستش مدتیه که غم عجیبی روی دلم سنگینی میکنه.نمیدونم چرا...شاید دلم از عزیزترین عزیزانم گرفته..از کسایی که همیشه فکر میکردم قراره توی ساختن این زندگی شیرین قدم به قدم همراهم باشن،پشتیبانم باشن و دوستم داشته باشن...
31 مرداد 1390

تولد مامانی

سلام سلام صدتا سلام به جوجواک  مامان خوبی قندکم؟ الان نیمه شبه و وارد نوزدهم مرداد شدیم.آآآآآآآآآآره مامی جون امروز تولدمه... از اون بهتر اینکه امسال کلی آدمای مهربون و خوب شرمندم کردن. چون تولدمو یادشون بود و بهم تبریک گفتن. دوستام،عموم،خونواده بابایی و خودم و ....دست همگی درد نکنه.ایشالا توی شادیاشون جبران کنم.. راستی مامی جون میدونستی که من و بابایی فقط 14 روز با هم اختلاف سنی داریم؟! یعنی باباییت درست دوهفته از من بزرگتره.آخی طفلک بابایی تولدش درست همزمان شده بود با اوج کارای عقد و ما هم حسابی سرمون شلوغ بود و نتونستیم اونجوری که باید و شاید براش جشن بگیریم و کیک بگیریم و ... البته اینم بگم که کفش دامادی بابایی کادوی امسال من ...
19 مرداد 1390