عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

اگه بودی.......

1391/3/14 21:17
نویسنده : مامانی
1,420 بازدید
اشتراک گذاری

سلام زندگی مامان و بابا

www.bahar22.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.bahar22.com 

خیلی دلتنگتم عزیزم.خیلی دلم گرفته...

میدونی اگه بودی خیلی چیزا عوض میشد؟میدونی حضورت و وجودت چقققدر برای مامان و بابا دلگرمی بود؟میدونی اگه بودی وقتایی که دلم میگرفت تو رو توی آغوش میکشیدمو به چشمات زل میزدم و اونقدر عطرتنتو استشمام میکردم تا همه غم و غصه هامو یادم بره.دستای کوچیکتو میگرفتم توی دستام و با غرور با هم قدم میزدیم و حس میکردم همه دنیارو تو مشتم دارم...وقتای که پوشکتو عوض میکردم بوی پوشکت برام خوشبوترین عطر روی زمین بود.وقتایی که بابایی ناراحت بود یا دلش گرفته بود میرفتی پیشش و اونقدر از سر و کولش بالا میرفتی تا خنده رو به لباش بیاری و یه دل سیر باهات بازی کنه.وقتایی که تو از خریدن 1پفک اونقدر خوشحال میشدی که میپریدی تو بغلش اونوقت احساس میکرد خوشبخت ترین مرد روی کره زمینه.یا وقتایی که سر میز صبحانه 2تا لیوان بزرگ با 1فنجون کوچیک چای میریختم احساس میکردم قشنگ ترین خونواده دنیا رو دارم...

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

چقدر توی رویاهام روزی رو میبینم که داری اولین قدمو برداری و میخوری زمین.بغلت میکنم و میبوسمتو اونقدر به خودم فشارت میدم که هیچ قدرتی نتونه ازم جدات کنه...اگه بودی مرهمی میشدی روی تمام دردا و ناراحتی ها.میشدی دلیل خنده های من و بابایی.میشدی شادی بخش زندگی و وجودمون.دلم برای دیدنت،برای در آغوش کشیدنت پر میکشه عزیزم.اونقدر خوبی که هنوز نیومده شدی تکیه گاهم تا بتونم باهات درد دل کنم.تا بتونم وقتایی که پدرت به همراهی و همدلیم نیاز داره کنارش باشم و بهش امید بدم.همه هستی من،برای مامان و بابا خیلی دعا کن و از بهشت برامون آرامش و محبت بفرست.از خدا بخواه تا بتونیم هرچه زودتر ازدواج کنیم و دیگه مجبور نباشیم از هم دور باشیم.دیگه مجبور نباشم غصه های بابایی رو ببینم و درحالیکه دلم داره میترکه بهش دلداری بدم که همه چیز درست میشه،که همه چیز میگذره،که بالاخره تموم میشه...خسته ایم مامانی.خیلی خسته....ما توی این دنیا هیچ چیز جز در کنار هم بودنو نمیخوایم.یعنی این چیز زیادیه؟اما نمیدونم چرا دنیا حتی اینو هم ازمون دریغ میکنه...

 بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

میدونم که هنوز باید خیلی صبر کنم تا بتونم تور رو در کنارم داشته باشم اما صبر میکنم.من به همین حس بودنت قانعم..وقتی باهات حرف میزنم بهشتو حس میکنمو آرامشی رو در خودم احساس میکنم که هچوقت نداشتم.خدا رو به خاطر عشقی که نسبت به تو در وجودم قرار داده هزاران بار شکر میکنم و بدون که وقتی بیای زندگیمو به پات میریزم تا هیچوقت گل لبخند از لبای قشنگت دور نشه.. مامانو ببخش که این پستت رنگ غم به خودش گرفت اما مامانا هم گاهی احتیاج دارن با نی نیاشون درد دل کنن دیگه،آخه دل شما نی نی ها خییییلی بزرگه....ازت ممنونم که به حرفام گوش دادی.زیبا

راستی تولد گیسو جون دختر سمای گلم رو هم تبریک میگم بهش.ایشالا همیشه زیر سایه پدر و مادرش بزرگ بشه.

میبوسم روی ماهتو.دوستت دارم بهارم..زیبا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان ریحانه
2 مرداد 90 0:54
سلام نسترن جون ایشالا فاصله ها کمتر میشه و شما هم بزودی زود مه یه چشم بر هم زدن میرید سر خونه زندگیتون به قول علی ضیا من خودم یه تنه غصه هاتو پرپر میکنم
مامان علي
2 مرداد 90 1:05
سلام دوست خوبم.صبور باش.يه روزي ميرسه كه همه اين دلتنگيها ميشن برات بهترين خاطرات
مامان شازده کوچولو
2 مرداد 90 1:11
سلام نسترن نازم قربونه دلت برم ، نبینم غمگینی نبینم غصه ها حریف دل محکم و صبورت بشن آفرین عزیزم مثله همیشه محکم و قوی و عاشقانه ادامه بده این هم تکه کلام پسرم برای خاله جونش ، حداقل روزی یه بار بهم میگه : مامااااااااان قوی باش ، تو میتونی ، تو موفق میشی(هر لحظه ای که بگم خسته شدم اینو بهم میگه) موفق باشی عزیز دلم
مامان تربچه
2 مرداد 90 9:18
کاکل زری با نازپری
2 مرداد 90 10:03
عزیزم فقط به فکر روزای خوب زندگی باش فاصله ها تموم میشه فقط باعث میشه قدر همو بیشتر بدونید
مریم
2 مرداد 90 11:53
سلام نسترن جون. یه چیزی باید بگم، اون کامنت که تو پست قبلی گذاشتم رو میخواستم اینجا بذارم. اشتباه شد خانوم گل
مامان پریسا
2 مرداد 90 14:54
سلام گلم ناراحت نباش یه روز به همه این دلتنگی ها میخندی.
مامان نازنین زهرا
2 مرداد 90 15:00
سلام عزیزم نبینم ناراحتی تو میدونی من و شوهرم خونه های باباهامون با هم دیگه 72 قدم فرقش بود ما توی این کوچه و اونا تو کوچه جلویی مون ولی با این حال مگه زمان عقد بستگی میگذشت من دلم پر میزد پیش سعید اونم همش دلش برام تنگ بود هفته ای دو سه روز پیش هم بودیم ولی بازم دلتنگ بودم تا اومدیم سر خونه زندگی مون الان خندم میگیره ولی تا نگذره راحت نمی شی میدونم واقعا سخته ولی گذشت ...و یه وقت هایی دلم برا اون وقتها تنگ میشه یه جوری این دوریها و دلتنگیهام شیرینن و به نظر من قدر همدیگر رو بهتر میفهمید
سارا
2 مرداد 90 15:53
الهی بگردم چه با احساس نوشته بودی خانومی
یه مامان مهربون
2 مرداد 90 16:10
سلام عزیزم امیدوارم به زودی زود به ارزوی دلت برسی در پناه خداوند باشی
مامان پریا
2 مرداد 90 21:57
با سلام خاله ی مهربون من مامان پریا هستم شما رو به بازدید از وبلاگ زیبا ساز وبلاگ و همچنین وبلاگ پریا گلی ...با آدرس http://ghab-o-shishe.niniweblog.com دعوت می کنم
مبيناجان
3 مرداد 90 11:42
سلام نسترن جون ورود همسر گلتون رو به ني ني وبلاگ تبريك مي گم. اميدوارم كه هميشه عاشقانه زندگي كنين. انشاءالله كه زود زود زود به هم برسين .
مامان آرین
8 مرداد 90 19:44
دوست جووووونم فقط بدون که اینهمه مامان وبلاگی کنارت هستن