عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

مراسم نامزدی مامان و بابا

1391/3/14 21:13
نویسنده : مامانی
515 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام 100تا سلام به عسل خودمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

خوبی جوجوی مامان؟

آره میدونم بدقولی کردم عزیزم.قرار بود دیشب بیام و برات بنویسم.اما من تقصیری نداشتم آخه مهمونا ساعت 1 شب تازه رفتن و منم خسته و کوفته اصلا متوجه نشدم چجوری و کجا خوابم برد

و صبحم ساعت 11 تازه به زور و با اس ام اس پدرت که پرسیده بود: "چطوری متاهل جون؟!" از خواب  پاشدم!به هرحال ببخشید مامانی.

حالا برات تعریف میکنم دیشب چی شد.

ساعت ٨/٣٠ شب بود که پدرت و خانوادش اومدن.من از یک ساعت قبل لباس پوشیده بودم و آماده بودم.بقیه هم آماده بودن.منظورم از بقیه مادر و جون و پدر جون و دایی نیکروز و مامان بزرگ و بابا بزرگم هستن.کارای تهیه و تدارک شام و پذیرایی مفصل قبلا توسط مادرجون انجام شده بود.دستش درد نکنه کلی خسته شد.

آره عزیزم،پدرت به اتفاق پدر و مادرش و عمه غزالت به همراه یه سبد گل قشنگ وارد شدن.و دوباره کلی منو شرمنده کردن.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدآخه هروقت بابات حالا یا تنهایی یا با خونوادش اومدن خونمون یه سبد گل بزرگ و شیک با خودشون آوردن.دستشون درد نکنه.عکسشو به پیوست برات قرار میدم.

خلاصه بعد از کمی صحبت و حال و احوال پرسی و صرف میوه و شیرینی که تقریبا یک ساعتی طول کشید وقتی برای کمک به مادرجون رفته بودم توی آشپزخونه پدرت اومد و از ما پرسید که آیا برای گذاشتن نشون کار خاصی هم لازمه انجام بدن یا نه؟و کی باید اینکارو انجام بدن؟تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدو من و مادرجون بهش گفتیم که نه،کار خاصی لازم نیست و بعد از شام بهتره.آخی طفلک پدرت با یه شور و ذوق خاصی که توی چشماش میشد دید ازم پرسید: "نشون رو من باید دستت کنم؟" و من گفتم که مامانت این کارو انجام بدن بهتره...تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

خلاصه مامان جون جای شما خالی وقت شام شد و من و مادر جون و مامان بزرگم شروع کردیم به چیدن میز.میزی شده بود که نگو.خیلی خوب بود و همه چیز فراوون و کامل.غذاها هم خیلی خوشمزه بود.بعد از اینکه پدربزرگ و مادر بزرگت نمازشونو خوندنتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدهمه نشستیم سر میز و غذا خوردیم و صحبت کردیم.بعد از شام میزو جمع کردیم و چایی خوردیم و دایی نیکروز با اشاره من که ازش خواستم آهنگهایی رو که زده بودم روی فلشم پخش کنه بلند شد و موزیک گذاشت.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدبعد از چند دقیقه و نوشیدن چایتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدمادر بزرگت جعبه انگشترو از کیفش در آورد و از همه بزرگترا اجازه خواست و انگشترو توی انگشت مامان گذاشت.همه دست زدن و عکس گرفتن.دستشون درد نکنه.انگشتر قشنگی بود(گوشتو بیار،همونی بود که خودم دوس داشتم و انتخابش کرده بودم)بعد از اون تازه عکس گرفتنامون شروع شد.دایی نیکروز از مراسم فیلم هم میگرفت.خلاصه همه با هم و با تغییر جا دوتایی و سه تایی و دسته جمعی عکس انداختیم.پدربزرگت چندتا عکس تکی هم ازم انداخت و گفت که میخواد به همکاراش نشون بده.خلاصه جو شاد و خوبی بود.و آهنگای شادی هم که پخش میشد به همه شور و اشتیاق خاصی داده بود.

بعد از اون مادرجون بلند شد و به همه شیرینی تعارف کرد و همه دهنمون رو شیرین کردیم.

بعد از اینکه عکس انداختنامون تموم شد کمی نشستیم و با هم حرف زدیم و خلاصه کلی خوش گذشت عزیز دلم.دیگه دور و برای ساعت 1 شب بود که پدر بزرگ و مادر بزرگت گفتن که دیگه دیروقته و اجازه خواستن که برن.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

من و پدرت اصلا دوست نداشتیم که جدا بشیم ولی خب چاره چیه مامان جون؟ناراحت بودیمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

اما سعی میکردیم به روی خودمون نیاریم و شب زیبا و خاطره انگیزمونو با ناراحتی تموم نکنیم.برای همین با لبخند از هم خداحافظی کردیم.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

همه برامون ارزوی خوشبختی و سعادت کردنتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدو ما تا دم ماشین بدرقشون کردیم و اونا هم رفتن..

عکس سبد گل بابایی که برای مامانی آورد:

 

و این هم عکس انگشتر مامان:

 

آره مامانی اینم از مهمونی نامزدی من و پدرت.توی این مراسم ما رسما نامزد شدیمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

و ایشالا به زودی برای مراسم بله برون دور هم جمع میشیم..تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

خیلی دوستت دارم عزیزم.بیشتر از اونچه که فکرشو بکنی.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

خیلی منتظردیدن روی ماهت هستم..تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

تا بعد .

مامان نسترن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

نسترن
2 تیر 90 14:24
سلام خانومی. وای نمی دونی با هر کلمه نوشته هات چقدر خاطرات نامزدی خودم واسم زنده میشن. همیشه شاد و عاشقونه باشین

چه خووووووووب
ممنون از دعای قشنگتون.
فهیمه
2 تیر 90 14:46
سلام عزیزززززززززززززم:
چه مراسمی بابا..
انشالله همیشه با شادی و خوشی.
دسته گل و انگشترت هم خیلی قشنگ بودن عزیزم.مبارکت باشه
بوس بوس

سلااااااام
مرسی مرسی خانم گل
چشماتون قشنگ میبینه...
mami
2 تیر 90 15:15
سلاممم
خوب یه عکسی از مراسم هم میذاشتی از آق دوماااااد

سلام.چشم سعی میکنم.اگه شد حتما میذارم
سارا
2 تیر 90 15:47
سلم نسترن جون خوش به حالت حتما زودیم عروسی می کنی عزیزم بهت تبریک می گم الان که دارم برات می نویسم کلی گریه کردم آخه منم هنوز عروسی نکردم تا درسم تموم نشه این اتفاق نمی افته اما عزیزم ناراحت نیستم چون کنارم یه فرشته مهربون هست منم به همین راضیم پیش منم میای؟اگه بیای ممنون می شم عزیزم

سلام.نه عزیزم اتفاقا ما هم حالا حالاها نمتونیم عروسی کنیم.بخاطر شرایط نامزدم...ولی یاد گرفتم که غصه خوردن و بیتابی کردن فقط زندگیو به کام خودم و اون طفلک تلخ میکنه.باید شاد بود و خندید.توی هر شرایط و برهه ای که آدم هست.باور کن
حتما میام پیشت عزیزم
روز هاي زندگي
2 تیر 90 17:14
مباركهههههههههههه. مي بيني چه با ذوق ماجراتونو نبال مي كنم؟

اینقدر که گلین
مرسی.1دنیاااااااا
مامان تربچه
2 تیر 90 17:54
وااااااااای من عاشق اینجور مراسم ها هستممممممم
مبارککککککککککککه
هورااااااااااااااااااااا
حلقت خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییییییی قشنگه گلم
واقعا خوش سلیقه هستی

جای همتون خالی بود.از ته دلم میگم...
چشماتون قشنگ میبینه.قربونتون برم..
مامان تربچه
2 تیر 90 17:55
راستی
گل شادوماد هم مثل همیشه قشنگگگگگگگه

ممنونم
سارا
2 تیر 90 19:43
سلام نسترن جون ممنون عزیزم که اومدی می دونی عزیزم منو مهدی خیلی به هم می خوریم از همه بابت راستیییییی منم تو بهمن با مهدی دیگیه دیگه شد عزیزم لینکت می کنم مسی که اومدی مهدیم 4تا دوست داره بچه

ایشالا که خوشبخت شین خانومی
مامان علي
2 تیر 90 19:43
مباركه عزيزم.اميدوارم هميشه در كنار هم شاد و خوشبخت باشيد. عكسا براي من باز نشد
مریم
3 تیر 90 18:16
تبریک............ تبریک.............
ایشالا همه مراسمتون بهمین خوبی و خوشی برگزار بشه.وهرچه زودتر به نی نی تون برسین
گل و حلقه محشررررررررررررررر بود نسترن جوووون. شاد و عشقولانه باشی

ممنوووووووووووون
قربون محبتتون برم..
مامان شازده کوچولو
3 تیر 90 18:53
سلام نسترن جان
تبریک میگم عزیزم ، خدا رو شکر که به خوشی و شادی این مراسم رو پشت سر گذاشتید امیدوارم لحظه لحظه زندگیتون سرشار از شادی و آرامش باشه ،
به همسر گلت هم از طرف من تبریک بگو
موفق باشید

سلام.
قربون قلب مهربونتون برم که همیشه بهم لطف دارین
مامان آرین
3 تیر 90 21:59
دوست جووونم سلام
بازم مبارکهههههههههههههه همیشه به جشن وشادی باشی خانومی ،به آقا دوماد هم تبریک بگو و قدر این روزهای شاد و عاشقانه رو بدون .

سلام
مرسی.چشم حتما
آرین خوبه؟
سارا(مامان سوگل)
4 تیر 90 10:24
سلام سلام عزيزم.
مباركت باشه.اميدوارم خوشبخت و شاد باشين.

سلاااام.مرسی.سوگل جونو ببوسین
کاکل زری یا ناز پری
4 تیر 90 12:07
نسترن جون منم اندم تو جمع شما بیا پیشم لینکتم می کنم

خوش اومدی عزیزم.چشم حتما



عسل. مامان ابوالفضل
9 تیر 90 19:55
مبارکه عزیزم . به پای هم سنگ پا بکشید.

مرسیییی
مامـان آتـیـن
11 تیر 90 12:02
تبریک میگم خانومی
خوشبخت بشید ایشالا

مرسی مامان آتین خشکل