عشق نسترن و حسینعشق نسترن و حسین، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

یک عاشقانه ی آرام...

3روز کنار بابایی

1391/3/14 21:14
نویسنده : مامانی
546 بازدید
اشتراک گذاری
 

سلام عزیزترین کس مامان.خوبی وجودم؟

 

دلم برای صحبت کردن باهات خیلی تنگ شده بود...

تصاوير زيبا سازی وبلاگ           Www.bahar22.com       خدمات وبلاگ نويسان جوان

الان هم خوشحالم هم ناراحت.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدحالا برات میگم چطور و چرا!

 

 بهاربيست                   www.bahar22.com

3روز گذشته برام روزای خیلی خوب و خوشی بودن.میدونی چرا قشنگم؟چون باباییت پیشم بود.خدمات وبلاگ نویسان جوان               www.bahar22.comآآآآره عزیزم،پریشب عمو هادی و خاله نرگس خونه ما دعوت بودن و همونجور که توی پست قبل برات گفتم بابا حسینم دعوت بود.بابایی زودتر اومد تا با هم بریم دکتر و خدارو شکر که مشکلم حل شده بود و خیالم کلی راحت شد.خدمات وبلاگ نویسان جوان               www.bahar22.comبعد به اتفاق بابایی و پدرجون رفتیم آموزشگاه و برای کلاس آمادگی وکالت ثبت نام کردم.طفلک پدرجون کلی پول پیاده شد!داشتم فکر میکردم الان که هزینه کلاسای آموزشی اینقدر بالاست وای به دوره ی شما!خدمات وبلاگ نویسان جوان               www.bahar22.comحالا بگذریم..خلاصه کار ثبت نامم که تموم شد برگشتیم خونه و دیدیم خاله و عمو هادی چند دقیقه قبل از ما رسیدن.سلام و احوال پرسی کردیم و بهشون خوش آمد گفتیم.کمی بعد پدرت و عمو هادی مشغول صحبت شدن و از اونجایی که اختلاف نظرات زیادی داشتن حسابی زدن به تیپ و تاپ هم و من و خاله نرگس جون هم حسابی حرص خوردیم!!خلاصه شب شام خوردیم و عمو هادی که برای یه جلسه کاری اومده بود تهران گفت که شب رو حتما باید برگرده هتل و همین اتفاق هم افتاد.اما بابا جون به اصرار من شب رو موند.فردا صبحش که پاشدیم بعد از خوردن صبونه بهاربيست                   www.bahar22.comباهم رفتیم بیرون و کلی گشت و گذار کردیم.بابا اصرار داشت که از همون طرف برگرده کرج اما من گفتم اگه بره ناراحت میشم.قهرخلاصه قرار شد ناهار بخوره و غروب بره اما از اونجایی که مامانت وقتی دلش یک چیزو نخواد اون اتفاق نباید بیفته بابا جونی 1شب دیگه هم پیشمون موند.خدمات وبلاگ نویسان جوان               www.bahar22.comکلی با دایی نیکروز حرف زدن و بازی کامپیوتری کردن و خوش گذروندن.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدآخر شبم از خودم کلی روشن فکر در کردم و اجازه دادم بشینن قلیون بکشن!تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتا پاسی از نیمه شب نشستن توی تراس و گپ زدن و قلیون کشیدن و خوش گذروندن.ولی من چون خیلی خسته بودم به اتفاق خاله نرگس جون بیخیال همه چی تخت گرفتیم خوابیدیم!خواب

 

خاله نرگس جون صبح زود رفت رشت چون کلی درس و کار داشت.من هم که صبح از خواب پاشدم به بابایی گفتم که چون میخوام ناهار امروزو خودم درست کنم باید بمونه وگرنه باهاش قهر میکنم.خندهمادر جون و پدرجون و دایی نیکروز هم دوست داشتن که بابایی پیشمون بمونه و 1جورایی دیگه به بابایی عادت و وابستگی پیدا کرده بودن.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدآخه میدونی عزیزم؟بابات مرد خیلی مهربون و خونگرمیه.و بعد از 1مدت که 1جا میمونه همه بهش علاقه پیدا میکنن و بعد رفتنش دلتنگش میشن..بهاربيست                   www.bahar22.comحالا ببین من توی این 4،5 سال چی کشیدم با این دوریا....اوهسرتو درد نیارم مامانی،خلاصه گذشت و رسیدیم به امروز عصر که دیگه دیدم حریف باباییت نمیشم و اگه بگم بمون دیگه ناراحت میشه،آخه میگفت چون هنوز عقد نیستیم معذبه و احساس میکنه مادرجون هم که همش مجبوره روسری بپوشه اینجوری اذیت میشه و همین الانشم کلی پیشمون مونده.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدهمینطور اصرار داشت که بره تا به کارای تحقیق و مقاله هایی که باید تا هفته دیگه به استاداش تحویل بده برسه..تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيداین شد که مامانی دیگه کوتاه اومدم و قرار شد بعد از ظهر بعد از اینکه با هم رفتیم و برای باباجونی لنز سفارش دادیم بابا از اونور بره کرج و منم تنها برگردم خونه...خدمات وبلاگ نویسان جوان               www.bahar22.comغصه بزرگی روی دلم نشسته بود،جدایی خیلی سخته مامان..وقتی چند روز رو کنار اونی که دوسش داری میگذرونی دیگه اصلا دلت نمیخواد هرگز دوباره جدا شینولی خب چه میشه کرد؟انگار زندگی همیشه غصه و دلتنگی هایی رو هم برات پیش بینی میکنه که تو ناگزیری بپذیریشون و مجبوری خلاصه 1جوری باهاشون کنار بیای...www.bahar22.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.bahar22.com

 

آره مامان جون امشب حدود ساعت 9 بود که من و پدرت توی ایستگاه مترو از هم خداحافظی کردیمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدو همین الان که دارم برات مینویسم پدرت تماس گرفت و گفت که رسیده..خب خدارو شکر که به سلامت رسید.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

راستی تلفنمونم چند وقتیه که شبا از ساعت 11 تا فردا ظهر ساعت 1 قطع میشه و دوباره خود بخود وصل میشه!تعجبچند بارم رفتیم مخابرات اما دلیلش هنوز کشف نشده.سوالایشالا این مشکلم زودتر حل بشه...

 

مطابق معمول ازت میخوام با قلب پاک و مهربونت برامون دعا کنی...تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

میبوسم روی ماه شما رو..دوستت دارم.www.bahar22.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.bahar22.com

 

تا دوردی دیگر بدرود..مامان نسترن.

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

آوين
15 تیر 90 1:10
سلام خوبيد ميگم قدر اين روزها را بدونيد كه هرگز تكرار شدني نيست اميدوارم هميشه در كنار هم خوش باشيد

ممنونم...
مامان شازده کوچولو
15 تیر 90 7:58
سلام نسترن جان
غصه نخور عزیزم ، زیبایی عشق به همین دوریها و انتظار برای دیدن دوباره است ، همسری من هم امروز صبح رفت ، حالم گرفته است ولی زندگی جریان داره و من از امروز شمارش معکوس یک ماه رو شروع میکنم....
امیدوارم همه باباهای مهربون هر کجا هستن سالم و شاداب باشند
موفق باشی دوست من

سلام.ایشالا به سلامت برگردن...
مریم
15 تیر 90 8:56
سلام نسترن جون
بابا یه صیغه محرمیت بخونین و راحت باشین باهم
البته من مطمئنم که بعدن خیلی یاد این روزها و دوریها میکنین و لذت میبرین
امیدوارم همیشه شادوعاشقانه باشه زندگیتون

از صیغه خوشم نمیاد.اگه خدا بخواد تا آخر تابستون عقد میکنیم...
مامان تربچه
15 تیر 90 10:00
سلام نسترن جون
خوبی خانمی؟
این دوری ها و دلتنگی ها هم جزئی از زندگی هست و اتفاقا شیرین هم هست, چون همش به فکر عشقت هستی و میدونی اون هم به فکرت هست

مرسی دوست جون
مامان نازنین زهرا
15 تیر 90 16:14
سلام نامزدیتون مبارک انشالله هزار هزار سال باهم خوشبخت و عاشقانه زندگی کنید قدر این روزهای تکرار نشدنی رو بدون و از هر لحظه اش لذت ببر

ممنونم.
چشم مرسی از لطفتون
مامان شازده کوچولو
16 تیر 90 22:14
سلام نسترن جون
خوبی گلم ، کلاست خوب پیش میره ؟
راستی در قسمت چند کلام حرف دل کلمه زیبا رو جا انداختی
موفق باشی عزیزم

سلام به شما دوست گل و مهربونم.
کلاسام از مرداد شروع میشه
مامان فرشته
16 تیر 90 22:42
سلام عزیزم خوبی ؟
جای همسری خالی نباشه مهربونم
وای می دونم چه حالی داری
ان شاا... زودتر می رین خونه خودتون و این دلتنگی ها تموم می شه

سلام.
انشالله..


مامان شازده کوچولو
17 تیر 90 10:28
با عرض پوزش خطای دید بود

فدای سرتون
نسترن
17 تیر 90 15:43
سلام خانومی. این روزام می گذره و اینشالاه همیشه کنار همین . اونقدر که دلت می خواد یه لحظه فقط برگردی به دوران مجردیت. ببخشدا که اینجور یمیگم. آخه منم عاشق همسرمم اما بعضی وقتا دلم واسه مجردیم تنگ میشه

سلااام.آره راست میگین.همه کسایی که متاهلن همینو بهم میگن!