یه تغییر گندههههه!
دغدغه ها و امیدواریها
سلام به همگی و به کوچولوی دوس داشتنی خودم امیدوارم همتون خوب و خوش و سلامت باشید و کللللی سر کیف باشید این روزا منو بابایی درگیر کاریم و البته کللللی نگران ثبت نامها خیلی کم شدن چون آزمون وکالت نزدیکه و برای ارشد هم خیلی استقبال نمیکنن داوطلبا کلی هزینه کردیم برای چاپ کتابا ولی هنوز مطمئن نیستیم خوب فروش بره فقط این سری قسط اول چاپ یه کتابمون چهارمیلیون و هشتصد شد! احساس میکنم زحماتمون داره به هدر میره الهی اینجوری نباشه خدایا کمکمون کن امروز نامه نظام وظیفه برای بابایی اومد که قراره فردا ساعت هفت صبح بره بیمارستان امام سجاد برای معاینه(چون بابا بخاطر فتق معدش که از موارد معافیته درخواست کرده برای معا...
نویسنده :
مامانی
12:13
صرفا برای خالی نبودن عریضه!!
حرفهایی از جنس احساس
به نام خدای خوب عزیز دل مادر سلام... امروز اومدم تا برات از دلم بگم..حرفاییو بهت بگم که جاشون کنج کنج دلمه.اونجایی که هیچ کس و هیچ چیز جایی نداره فقط ماله منه...ماله تنهاییام..ماله خوده خودم... عزیزم زندگی فراز و نشیبای زیادی داره... الان که به گذشته فکر میکنم احساس میکنم کشتی احساسم طوفانهای زیادی رو پشت سر گذاشته تا تونسته به ساحل آرامش امروز برسه.. داستان زندگی مامانی از هفت سال پیش...نه نه درست از شش سال و هفت ماه پیش شروع شد.از زمانی که تو قصه ما هیچ کس نبود جز یه خدای خوب و مهربون... اما انگار خدای خوب و مهربون ما دلش نمیخواست یا دلش نمیومد که مامانی تنها باش...
نویسنده :
مامانی
15:34
عروووووووووس شدمممممممم
سلام سلام یه سلام گندهههههه به هممممممگی خوبین خوشین سلامتین؟ من که خوبم اصلا عاااااالیممممم مراسم عروسی برگزار شد به خیری و خوشی.الهی شکررر همه چیز خوب بود ولی هنوز باور نمیکنم عروس شدم! همش به بابایی میگم احساس میکنم قراره چند روز دیگه تازه مراسممون برگزار شه!... شاید به خاطر خستگی مفرط اون روز بوده که همش احساس میکنم یه خواب بوده...البته یه خواب خوش ولی نه انگاری واقعیت بوده و منو بابایی دیگه رسما زندگی مشترکمونو شروع کردیم وای که چه حس خوبیه... حالا بذار برات ازون روز و از مراسم بگم... روز چهارشنبه یعنی بیستم شهریور ساعت شش صبح از...
نویسنده :
مامانی
12:39
پنج روز مونده تا شروع رسمی زندگی مشترک ما
سلام به همه و یه تشکر ویژه از دوستای گلم که تو هیچ شرایطی تنهام نمیذارن حتی الان که مدتیه وقت نکردم به هیچ کدومشون سر بزنم ولی با مهربونی و صبوری این کم کاریارو بر من میبخشن و با نظرات زیباشون قلبم رو سرشار از امید و شادی میکنن... عزیز مامان فقط 5 روز تا عروسی من و بابایی باقی مونده.. این روزای آخر دل تو دلم نیست. خیلی خیلی دلشوره دارم و مدام به این فکر میکنم که اون روز از صبح تا شب چه اتفاقاتی قراره بیفته... نمیدونم همه چی خوب پیش میره یا نه فقط امیدوارم و توکلم به خداست. کارت مهمونا رو تقریبا پخش کردیم. وسایل خونه رو تقریبا چیدیم به جز پرده و میز تلویزیون که دیگه فرصت نشد بگیریم حالا اگه فرصت کنیم قبل عروسی و اگه نش...
نویسنده :
مامانی
12:29
سه هفته مونده تا عروسیمون
سلام سلام سلاااااااااااااام یه سلام گنده یه همگی عروسی بیستمه من خوبم خیلی خوبمممم خونه گرفتیم رهن کامل 55 تومن.اون قبلیه نشد خیلی اذیت شدیم سرش ولی انگار قسمتمون نبود. این یکی هم جدیدتره هم بزرگتر و شیک تر و البته گرون تر هتل گرفتیم کلا فکر کنم با هزینه آرایشگاه و فیلم بردارو غیره بیست تومنی بشه سرویس طلام رو هم گرفتم خیلی قشنگه جهیزیمم، لباسشویی یخچال و گاز و ماشین ظرفشویی و غیره گرفتیم عالییییییی خیلی از خورده ریزارو هم قبلا گرفته بودم حتی تلویزیون و ماکروویو و اینارو پارسال گرفته بودم مبل و میز ناهارخوری رو هم سفارش دادیم تا پنج شنبه آماده میشه الان مونده سرویس خواب و فرش و یه مقدار ظرف و ظروف...
نویسنده :
مامانی
12:14
همه کل بکشن عروسی نزدیکه
سلام عشقممممم وای که چقدر حرف دارم چقدر کار دارم نمیدونم از کجا شروع کنم! اول اینکه بگم چندروز پیش اون زمینی که گفته بودم فروش رفت و بالاخره بابایی دستش پول اومد! هورااااااااااااااااا حالا میتونیم عروسی کنییییییییییییییییییییم دو سه روزی دنبال خونه گشتیم وااااااااااااااای که چی بگم از قیمت اجاره ها........سرسام آوره و به گفته خود بنگاهیا امسال سه چهاربرابرم شده!اینم شانس ما! خلاصه اینقدر گشتیم و گشتیم و گشتیم تا بالاخره یه خونه 63 متری تو طبقه هشتم یه برج پیدا کردیم.45 میلیون رهن کامل.کوچیکه ولی قشنگه دوسش دارم تازه برای ما دونفر اصلنم کوچیک نیس فقط مهمون بی مهمون البته مصیبتی کشیدیم سرش!یه بار پسندیدیم ولی گفتیم عجله ...
نویسنده :
مامانی
10:28
لباس عروس!
سلام عشقمممم دو روز پیش با بابایی و مادرجون رفتم لباس عروس سفارش دادممم... مدلش قشنگه ولی نتونستم عکس بگیرم 30 ام میرم برای پرو اولیه و چهاردهم مرداد هم بهم تحویلش میدن.البته کل تهرانو زیر و رو کردیم فقط از همین یه مدل خوشم اومد.تور رو ساده سفارش دادم و بلند...یه شنل هم سفارش دادیم خانومه گفت برای رفتن از آرایشگاه به تالار و بعضی جاها لازم میشه!خدایا شکرت...امیدوارم همه چی خوب پیش بره..کار، پایان نامه، عروسی و .. با یه پست پرعکس میام ببخش همش تنبلی میکنم برات عکس بگیرم ...
نویسنده :
مامانی
9:50